فقط میرزا جواد آقا!

عالِم وارسته‌ای که اجازه نمی‌داد «آیت‌الله» خطابش کنند

فقط میرزا جواد آقا!

می‌شود این مطلب را مثلاً هفت تکه کرد و در هر تکه بخشی از زندگی، شخصیت و ویژگی‌های «میرزا جواد آقا تهرانی» را نوشت.

می‌شود مثل مستندهای تلویزیونی از ولادت و تحصیلات سوژه آغاز کرد، دو سه خاطره گفت، کمی قلم‌فرسایی کرد و رسید به نقطه پایان که معمولاً پایان زندگی سوژه گزارش است. جز این‌ها می‌شود کار بهتری کرد؛ به سبک و سیاق اخلاق و رفتار عارفانه و بی‌شیله پیله «میرزا جواد آقا تهرانی»، بی‌خیال دنگ و فنگ اصول گزارش‌نویسی شد و دل و قلم را آزاد گذاشت که در نوشتن از عالم وارسته هرطور که می‌خواهد و می‌تواند بنویسد.
اما یادتان باشد چه گزارش هفت تکه‌ای و چه سریال، مستند، فیلم سینمایی و... هیچ‌کدام ظرفی نیستند که حتی یک موج کوچک از دریای وجود و شخصیت «میرزا جواد آقا» تویشان جا بگیرد... و آخر این مقدمه اینکه، شایسته بود جلو نام سوژه امروز، عبارت «آیت‌الله» را بیاوریم اما نیاوردیم، چون یادمان آمد از سفارش‌هایی که در این باره کرده بود!

علم یا ثروت؟
در اصل باید «جواد حاجی ترخانی» می‌بود. زاده ۱۲۸۳، فرزند تاجر و بازاری متدین و سرشناس تهران، حاج محمدتقی حاجی ترخانی. می‌شد همان‌طور به سبک «بچه حاجی»‌های مایه‌دار آن دوران، هم درسش را به پشتوانه ثروت پدری بخواند و هم برای امور دنیایی‌اش بزند توی خط تجارت، اقتصاد، سیاست و... و دست‌کم نه در دینداری که در تاجرپیشگی راه پدر را دنبال کند و خلاصه بی‌خیال پرسش اساسیِ «علم بهتر است یا ثروت؟» علم، ثروت، دین، سیاست و غیره را پیوند بزند به هم و بشود حاج جواد آقای حاجی ترخانی! اما دوره اول متوسطه را که در دبیرستان «ثروت» تهران تمام کرد، سراغ طلبگی رفت؛ ابتدا شهر قم و چند سال بعد هم نجف. دوران نجفی بودنش دو سال بیشتر نشد و به درخواست مادر به ایران بازگشت، ازدواج کرد و بقیه ماجرای علم‌آموزی و سیر و سلوکش را در مشهد مقدس دنبال کرد.

کُشته مُرده استاد!
هم پای درس استادان بزرگ و نام‌آوری نشست و هم بزرگان و نام‌آوران زیادی بعدها پای درس‌های سطح، خارج فقه و اصول، فلسفه و معارف قرآنی و... ایشان نشستند.
آثار و کتاب‌های تحقیقی و اعتقادی زیادی نوشت و در اختیار علاقه‌مندان قرار داد. نه شمردن استادان و شاگردانش و نه آثار باقی مانده از او در حوصله این گزارش نیست اما این را می‌شود گفت که شهرت امروز و دیروزش به خاطر هیچ‌کدام از این‌ها نیست. همه آن‌هایی که «میرزا جواد آقا» را می‌شناختند، دوستش داشتند. اصلاً بالاتر از دوست داشتن، شیفته و کُشته مُرده روحیات، رفتار و به‌قول حرفه‌ای‌ها «سجایای اخلاقی»اش بودند. در گفتن و شنیدن، رفت و آمد و نشست و برخاست با علما، شاگردان و مردم کوچه و بازار به‌شدت مراقب همه چیز و همه کس و بیشتر از همه مراقب خودش و رفتارش بود.
می‌گویند همیشه همردیف شاگردانش می‌نشست، لحن و کلامش هیچ‌وقت بوی غرور و تحقیر دیگران را نمی‌داد، لبخند از لبانش و ادب و احترام از نگاه و گفتارش تراوش می‌کرد و... تو خود حدیث مفصل شیفتگی دیگران به او را از همین مجمل‌هایی که گفتیم بخوان.

عید مردم را عزا نکنید
داستان‌های زندگی‌اش را شاید زیاد شنیده باشید. از ماجرای فردی که در مجلسی ناغافل دست ایشان را بوسید و بعدها «میرزا جواد آقا» به او گفت: به تلافی این کار، من رفتم کفش شما را بوسیدم! تا داستان مخالفتش با اینکه «آیت‌الله» خطابش کنند... و ماجرای عجیب مرگ فرزندش در روز عید غدیر که میهمانان زیادی به خانه‌اش آمده بودند و وقتی «میرزا» خبردار شد جنازه فرزندش روی آب حوض است، به آرامی گفت: عید مردم را عزا نکنید... ساکت باشید... میهمانان هم که متوجه ماجرا نشده بودند وقتی از دلیل همهمه و ناآرامی زن‌ها پرسیدند، فقط گفت: چیزی نیست، خدا امروز به ما عیدی داده اما زن‌ها این را متوجه نیستند!
اهل عرفان و آن‌هایی که در این وادی قدم زده‌اند و نفسی کشیده‌اند این رفتار و برخورد «میرزا جواد آقا» با مصیبت مرگ فرزند دلبندش که سخت هم مورد توجه و علاقه ایشان بود را نماد مقام «تسلیم و رضا» می‌دانند و حتی فراتر از آن؛ یعنی آنچه را دیگران مصیبت می‌دانند، عیدی خداوند بدانی!

به خاطر حاج خانم
ادب، تواضع، سادگی و پیراستگی‌اش فقط برای مردم، ارباب رجوع، شاگردان و... نبود. بیش از این‌ها برای اهل خانه و بیشتر از همه برای همسرش، متواضع، دلسوز، مراقب و یار و همراه بود. حتی زحمت شستن لباسش را به همسر نمی داد.
خانم سادات و علویه‌ای که چون خوب «میرزا جواد آقا» را شناخته بود با هزار خواهش و تمنا گاهی اجازه می‌گرفت افتخار شستن لباس مردش را پیدا کند! باوجود سادگی در پوشش و بی‌توجهی به مال دنیا، تزئینات خانه‌اش و نظم و همه چیز آن مثال‌زدنی بود. پرده‌ها و دیگر لوازم خانه اگرچه ساده بودند اما در رنگ و اندازه و نوع به‌شدت به قول امروزی‌ها با هم «سِت» بودند و «میرزا جواد آقا» توضیح داده بود: این زیبایی، نظم و آراستگی به‌خاطر رضایت همسرم است نه علاقه به زرق و برق زندگی... وقتی اقوام و خویشان همسرم می‌آیند، نباید زندگی ساده و طلبگی من مایه شرمساری حاج خانم شود.

استاد امام(ره)
حق استادی به گردن امام(ره) داشت و البته در بحث فلسفه و عرفان میان ایشان و امام(ره) اختلاف نظر اساسی وجود داشت. نگاه امام(ره) به دین، نگاهی فلسفی بود و «میرزا جواد آقا» نگاهی کلامی به این مقوله داشت. این اختلاف در نگاه از همان دوران درس و بحث آغاز و ادامه‌دار شده بود. اما چه در فعالیت‌های انقلابی «میرزا جواد آقا»، چه در بارها حضورش در جبهه‌های جنگ تحمیلی، چه در دیدارهایی که با امام(ره) داشت، هرگز چیزی جز احترام خاص دوطرفه و علاقه و ارادت قلبی دیده و گزارش نشده است. حتی می‌گویند امام(ره) در احترام درخواست «میرزا جواد آقا»، پخش تفسیر
فلسفی – عرفانی سوره «حمد» را از تلویزیون نیمه‌تمام گذاشته‌اند.

هر کجا باشد
در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: «جسدم را در قبرستان عمومی خارج شهر یا محل مباحی خارج شهر -هرکجا باشد ـ دفن کنند و به عنوان هفتم و چهلم و سال مجلسی بر پا نکنند». همین شد که سال ۱۳۶۸ پس از رحلت، پیکرش در حرم مطهر رضوی تشییع و در بهشت‌رضا، در کنار شهیدان جنگ تحمیلی که به آن‌ها ارادت خاصی داشت به خاک سپرده شد.

خبرنگار: مجید تربت‌زاده

برچسب ها :
ارسال دیدگاه