تا ابد دست‌گیر است

تا ابد دست‌گیر است

رقیه توسلی



 می‌گفت: هر وقت زورت اصلاً نمی‌رسد خودت را خوشحال کنی، بدبیاری ردیف می‌شود پشت بدبیاری، بی‌خوابی امانت را بریده، لبت باز نمی‌شود به خنده، دارو دوا افاقه نمی‌کند، مکرر سنگ می‌افتد سر راه برنامه‌هایی که چیدی و نمی‌شود آنچه که باید، احساس می‌کنی تنهایی و گوش شنوا نداری، هر چه کار می‌کنی و عرق می‌ریزی پولت برکت نمی‌کند، درهای بسته برایت باز نمی‌شود یا برعکس هر وقت حس کردی خوشحال‌ترین آدم زمینی، دست و بالت پُرپول شده، شدی معتمد آدم‌ها، توی حرفه‌ات ترفیع گرفتی، خدا نظر کرده و توی زندگی‌ات ماشین و خانه و رفیق و غذای گرم و عشق گذاشته، شب و روزت بر وفق مراد می‌چرخد و رنگ خوشبختی را دیدی یادت باشد همان زمان وقت یک کار است باباجان. وقت اینکه دست ادب بگذاری و بچرخی سمت خراسان و سلام بدهی به آقا علی بن موسی الرضا(ع). من شماها را سال‌هاست سپرده‌ام به کرم ایشان. یادت باشد نورچشم من.
پدر خدابیامرزم می‌گفت: همیشه اهل امام رضا(ع) باش. مهربانی آقا اندازه ندارد. در زیارت غور کن. ببین چطور لبخند می‌دهد و دلِ قرص می‌بخشد. ببین چطور می‌شوی آدم دیگری. چطور پایت که می‌رسد به خاکشان فکر می‌کنی رسیده‌ای به عالمی که زمین نیست. نورش فرق می‌کند. حالش خوب است. ببین چطور کلمات دیگری توی سرت نقش می‌بندد. دلواپس آن ور در نیستی. غم جهان پوچ می‌شود. می‌خندی به روزمره زودگذر. آره تصدقت بروم حرم را ببین. 
ببین امام رضا(ع) چطور پدرانه محبت می‌دهد. خوب و عالی و بد سوا نمی‌کند از هم. چون کریم است دستش روی سر تمام پناهنده‌هاست. وقتی کاسه تحملت خالی شود می‌آید. آن وقت که نمی‌دانی راه از چاه کدام است، آن وقت که هیچ کس صدایت را نمی‌شنود، آن وقت که کز می‌کنی و متعجبی که گره امورت چرا از کوری درنمی‌آید، آن وقت که رمق و امیدواری نداری برگردی از اول شروع کنی، همان وقت که چشمت به در است. واقعیتش اینکه باباجان؛ عاشق این خانواده باش که خدا انتخابشان کرده.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه