بعضی پرتقال‌ها شیرین‌ترند

بعضی پرتقال‌ها شیرین‌ترند

رقیه توسلی



گاهی ریز شدن و دقت کردن به رفتار آدم‌ها واجب است. به خصوص آدم‌های اطرافمان. چون بی‌هوا، شگفت‌زده می‌شویم و چشممان کیف می‌کند و انرژی و امید می‌گیریم. 
پیک موتوری رسید پشت در. از پنجره نگاه می‌کنم. طبقه پنجمی‌ها هم همزمان سر می‌رسند. عکس‌العمل همسایه را زیر نظر می‌گیرم. البته تقریباً می‌توانم حدس بزنم چه می‌کنند. همان کاری که اصولاً انجام می‌دهند و تا امشب خیال می‌کردم اتفاقی‌ست. با اینکه موتورسوار پارک کرده جلو پارکینگ اما از بوق و شکایت و داد و قال خبری نیست. طبقه پنجمی‌ها محترمانه دقایقی معطل می‌مانند تا پیتزاها برسند به مقصد. مهربانی می‌کنند مثل همیشه.
با دیدن این صحنه، حظ می‌برم. بعد این ‌همه سال همسایگی دستم آمده چقدر منش این خانواده زیاد است. مثال پشت مثال صف می‌کشد توی سرم. مثل آن ‌روز دم آسانسور که اجازه دادند میهمانان طبقه سوم، مقدم باشند. یا پارسال که از سر دلسوزی داشتند به آقایی مشاوره می‌دادند خودش را بیمه کند. یا چرا اصلاً راه دور. همین دو گلدان بزرگی که چند وقت پیش برای زیبایی و طراوت هدیه کردند به ساختمان. مثل ماه رمضانی که نذری آوردند و همین که دیدند واحد روبه‌روییمان خانه نیستند خواهش کردند اگر آمدند باخبرشان کنیم. یا نان محلی که تابستان‌ها حتماً سوغاتی می‌آورند از شاهرود. یا ماسکی که از صورتشان برمی‌دارند موقع سلام علیک.
هنوز دارم نگاه می‌کنم. انگار آقای پیک، ملتفت موضوع می‌شود که می‌رود کنار خودرو برای عرض عذرخواهی. طبقه پنجمی‌ها شیشه ماشین را می‌کشند پایین و دو تا پرتقال می‌دهند دست مرد کاسکت‌دار. حالم خوب می‌شود. «آخیش خداجان» تنها جمله‌ای‌ست که به ذهنم خطور می‌کند. یعنی واقعاً این قدر ساده و راحت می‌شود زندگی را قشنگ کرد؟
​​​​​​​
سنجاق
حضرت محمد(ص) می‌فرمایند:
نخستين چيزى كه روز قيامت در ترازوى اعمال بنده گذاشته مى‌شود، اخلاق خوب اوست.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه