تربیت نیرو باید جامع و در متن جامعه باشد

گفت‌وگو با مدیریک حوزه علمیه که پرورش را ضمیمه آموزش کرده است

تربیت نیرو باید جامع و در متن جامعه باشد

پرداختن به تربیت جامع در محیط‌های فرهنگی موضوعی است که ابعاد آن را فقط استادانی می‌توانند باز کنند که خود در حوزه تربیت عملی وارد شده باشند. حجت‌الاسلام محمدجواد نظافت را باید جزو انگشت‌شمار استادان حوزه برشمرد که با ورود به عرصه تربیت عملی تاکنون شاگردان زیادی را تحویل جامعه داده است.


شاگردانی که نه‌تنها در مباحث تئوریک از پایه‌های اندیشه‌ای قوی برخوردارند بلکه در حوزه عمل و در دل جامعه هم توانسته‌اند یک سر و گردن از سایر مدارس علمیه مشهد بالاتر قرار بگیرند. گفت‌وگویی با این استاد حوزه علمیه مشهد داشته‌ایم که در ادامه مطالعه خواهید کرد.

استاد، همان‌طور که می‌دانید این روزها مباحث مربوط به جنگ نرم و نیروی انسانی کارآمد یکی از مسائل اصلی مسجدها و تشکل‌های فرهنگی است. به‌عنوان پرسش نخست بفرمایید برای اینکه بتوانیم نیروهایی توانمند و به‌اصطلاح با جسارت برای نظام بسازیم چه اتفاقی باید بیفتد؟
برای رسیدن به این هدف، نخست باید به تربیت بها دهیم؛ آن‌هم تربیت جامع. تربیت یعنی رشد دادن، یعنی شکوفا کردن استعدادها. انسان ابعاد گوناگونی دارد، اسلام هم دین جامعی است. بچه‌ها دست‌کم باید در 6-5 عرصه استعدادهایشان شکوفا شود و توانمند شوند. هم ازنظر معرفت، معرفتشان افزایش پیدا کند هم ازنظر معنویت، مزه معنویت را بچشند و اهل ارتباط با خدا باشند و از نماز و تلاوت قرآن لذت ببرند هم ازنظر اخلاق و ارتباطات باید رشد کنند و توانمند شوند. همچنین ازنظر مهارت باید توانمند باشند. یکی از آن مهارت‌ها داشتن روحیه «کار و تلاش» و ضد تنبلی است. باید بچه‌ها را عزت‌خواه بار بیاوریم، منیع‌الطبع تربیت کنیم تا بتوانند روی پای خودشان بایستند و وابسته به دیگران به‌ویژه پدر و مادر نباشند. خب راهش این است که مولد باشند و خلاصه مهارتی داشته باشند که به‌وسیله آن بتوانند کسب ثروت حلال کنند.
ما الگوهایمان هم این‌گونه بوده‌اند؛ امیرالمؤمنین(ع) اهل کشاورزی بودند و ثروت‌های فراوانی تولید می‌کردند.
پیامبر اسلام(ص) اهل تجارت بودند، همچنین دیگر انبیا هرکدام مهارتی داشتند.
پس جوانان مسجدی باید بتوانند سربار نباشند و تولید ثروت کنند. اگر همه جوانان جامعه و شهر و کشور ما اینچنین باشند آن‌وقت ملت ما یک ملت مستقل می‌شود و آن استقلال که در شعار انقلاب بوده  تحقق پیدا می‌کند. ما الان انقلاب کرده‌ایم و استقلال سیاسی داریم ولی استقلال اقتصادی نداریم. اگر استقلال اقتصادی نداشته باشیم و وابسته باشیم این وابستگی‌ها یک روزی به استقلال سیاسی ما ضربه می‌زند. بنابراین برای اینکه اقتصاد وسیله‌ای نشود که دشمنان به‌وسیله آن، مردم را زیرفشار قرار دهند و عزتشان را خدشه‌دار کنند همه باید مولد باشند.
در روایات داریم خدا از جوان بیکار بدش می‌آید، «ان الله یبغضُ شابَّ الفارغ» چرا؟ چون بیکاری هم فقر می‌آورد و هم انسان را فاسد می‌کند. هم دنیا را خراب می‌کند و هم آخرت را. بنابراین اینکه جوانان را به سمتی که کاری یاد بگیرند و ثروت تولید بکنند سوق دهیم ارزشمند است و فقط آثار اقتصادی ندارد بلکه آثار فرهنگی و تربیتی هم دارد.
فرض کنید کسی بتواند بر استعدادهای خدادادی خود تکیه کند؛ این بهتر است یا کسی که محتاج دیگران و در سطح کلانش محتاج بیگانگان باشد؟

 به نظر می‌رسد الان عمده بحث‌های تربیتی در مسجد‌ها آموزش مباحث اخلاقی و تربیتی، آن هم صرفاً تربیت فردی است. به نظر شما این روحیه استقلال‌طلبی و تربیت جامع که فرمودید در چنین فضایی اتفاق می‌افتد؟
ببینید فقط یک جنبه‌ اخلاق آموزش تئوریک است نه همه ابعاد آن. آموزش اخلاق باید در متن زندگی باشد. این اشتباه است که بخواهیم اخلاق را از طریق سخنرانی و آموزش رسمی منتقل کنیم. پدر و مادری که بااخلاق هستند این‌ها کلاس اخلاق نمی‌گذارند ولی آن را در متن زندگی به بچه‌هایشان آموزش می‌دهند. 
یکی از بسترهای این آموزش عملی و عینی اخلاق بستر«کار» است. مثلاً می‌گوییم آموزش صبر! خب وقتی یک جوان یا نوجوان می‌رود سر کار باید برای فراگیری یک مهارت صبوری کند. نمی‌شود صبوری نکند و مهارت کسب کند. پس یک میدان تمرین صبر هم همین بستر کار است. یا مثلاً بحث آموزش مصرف و صرفه‌جویی را مطرح می‌کنیم. در عرصه عملی وقتی نوجوان پول بدست می‌آورد همزمان مصرف کردن این پول را هم یاد می‌گیرد. این صرفه‌جویی را به‌جز در همین عرصه در جای دیگری نمی‌توان به نوجوان یاد داد. با آزمون‌وخطا بالاخره صرفه‌جو می‌شود.
در داستان حضرت خضر و حضرت موسی ماجرا همین است. وقتی بالاخره حضرت موسی خضر را پیدا کرد به خضر نگفت به من یاد بده. «قَالَ لَهُ مُوسَیٰ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَیٰ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا» گفت آیا من دنبال تو راه بیفتم تا به من ازآنچه خدا به تو یاد داده، یاد بدهی؟ بعد دنبالش راه افتاد و در حین کار، یک چیزهایی را یاد گرفت و خودش را شناخت. آموزش در متن میدان اتفاق می‌افتد و صرفاً آموزش‌های تئوری به درد نمی‌خورد.

 چیزی که در نظام آموزشی رسمی ما وجود ندارد!
بله، همین‌طور است و یکی از مشکلات مهم نظام دانشگاهی و آموزش ما همین است! ما این‌همه مدرک دادیم و هیچ‌کس هم توان کاری ندارد و حافظه‌ها را از علومی که به درد نمی‌خورد و سودی ندارد پر کردیم. علم نباید لای نفع باشد، وقتی افراد چیزهایی را در حافظه‌شان دارند و نمی‌توانند این‌ها را در زندگی پیاده کنند این‌ها می‌شود علم لاینفع. به ما یاد دادند در تعقیب نماز بگوییم «أعوذُبکَ مِنْ علمِ لاینفَع» خدایا به تو پناه می‌برم از علمی که سودی ندارد.

 اما به نظر می‌آید اثری که نگاه‌های تربیتی فعلی (چه والدین و چه فضاهای آموزشی رسمی) برای نسل کنونی دارد، عمدتاً او را مصرف‌کننده وابسته بار می‌آورد.
یک اشکالی که پس از انقلاب ایجاد شد این بود که پدر و مادرها دوستی‌های جاهلانه در حق فرزندانشان کردند. یعنی چه؟ یعنی همه بار فرزندان را خودشان به دوش کشیدند و بچه‌ها لوس، نازپرورده، طلبکار و بدون توانایی اداره زندگی بزرگ شدند.  هنرشان این شد که مدرک تحصیلی دارند.
این طرح زنگ کار و این‌گونه طرح‌ها می‌تواند آسیب‌هایی که ایجاد و بعضاً نهادینه هم شده را تا حدی برطرف کند. اگر این اتفاق نیفتد این نسل دیگر خلاقیتش شکوفا نمی‌شود. این جوان‌هایی که با همان سبک قبلی تربیت شدند، توانستند هم در پیروزی انقلاب نقش مهمی داشته باشند، هم در دفاع از انقلاب و تثبیت انقلاب و هم در دوران جنگ. 
نمی‌گویم همین الان وزیر را باید جوان کرد ولی جوان‌ها را یک‌جوری باید تربیت کرد که هم بتوانیم به آن‌ها اعتماد کنیم و میدان‌ها را در اختیارشان بگذاریم و هم آن‌ها خرابکاری نکنند. اما ما پس از انقلاب در این جهت خسارت‌هایی پیدا کردیم که حالا ان‌شاءالله باید جبران شود.

به نظر شما مساجد به‌تنهایی توانایی این را دارند که نوجوانان و جوانان را توانمند و بامهارت بار بیاورند؟
در اولین قدم مساجد می‌توانند با سازمان‌های مربوط مرتبط شوند و از آن‌ها کمک بگیرند، مثلاً سازمان فنی و حرفه‌ای. بالاخره مسجد می‌خواهد تربیت کند، می‌خواهد این جوان مؤمن را رشد همه‌جانبه بدهد، خب همین‌طوری که نمی‌شود. باید فكر شود الان چه آموزشی مهم است و هر فردی چه استعدادی دارد؟ سپس از میان كارهایی كه استعدادش را دارد كدام كار بازار دارد و دارای ضرورت بیشتری است؟ پس از آن، مسجد یا تشکل فرهنگی با مشورت بزرگان مسجد در همین راستا برنامه‏ریزی كنند.

اجازه دهید وارد بررسی موردی هم شویم؛ مثلاً مبحث اوقات فراغت. به نظر شما در چنین مواردی مسجدها و تشکل‌ها چگونه می‌توانند مفید باشند؟
با طراحی برنامه‌ها و ایده‌های کاربردی! قطعاً منافع ایده‌های کاربردی بیشتر و بهتر است. اینکه بچه‌ها تابستان با نظارت و هدایت خانواده و تشکل‌های مسجدی سرِ کار بروند ایده کاربردی و خوبی است، البته لازمه‌اش این است استادها هم استادهای درستی باشند.  قدیم‌تر پدر و مادرها می‌گشتند استاد بامعرفت و بااخلاق و باادب پیدا می‌کردند و همین‌که یاد می‌داد کفایت می‌کرد، حتی حقوق چندانی هم طلب نمی‌کردند. 
یعنی پدر و مادرها فهمیده بودند درس اخلاق استاد و مهارتی که یاد می‌گیرد خودش ثروت تولید می‌کند و در آینده خیلی ارزشمند است. بنابراین به این نکته هم باید توجه کرد که احیای رابطه استادشاگردی خوب است ولی به‌شرطی که استاد الگوی همه‌جانبه باشد و این دوباره نیاز به مرکزی دارد که به‌اصطلاح استادان خوب را برای جوانان مسجدی پیدا کند. استادها را هم باید جمع کرد و به آن‌ها انگیزه‌های معنوی داد.
باید به آن‌ها گفت این شاگرد می‌شود فرزند شما و شما باید این را رشد بدهی، باید دلسوزی کنی، باید خیرخواهی کنی. به این شاگرد باید بگوییم این استاد تو است، احترام دارد و تو باید برای یادگرفتن صبوری کنی و زرنگ باش که پادوی صرف از کار درنیایی. چقدر خوب است مسجد‌ها استادکارهای برگزیده را تشویق کنند. استادان الگو را باید برجسته کرد، برایشان فیلم ساخت، بزرگداشت گرفت، خیلی از این استادهای قدیم از دنیا رفته‌اند، باید با شاگردانشان که خود آن‌ها الان استادند مصاحبه کرد، ویژه‌نامه درست کرد و خلاصه الگوسازی کرد. 

شما خودتان در دوران نوجوانی سر کار رفته‌اید؟
بله! من هم دستفروشی کردم و هم کتاب‌فروشی و هم بنایی رفتم. اصلاً نسل گذشته، از دوره نوجوانی و جوانی برای خانواده‌ها پول می‌آوردند و از خانواده‌ها کمک نمی‌گرفتند. من در دوران ابتدایی تابستان‌ها کار می‌کردم. به ما صرفه‌جویی و قناعت را یاد داده بودند. نسل قدیم این‌طوری بود. اهل ولخرجی نبود. اهل تکیه زدن بر پدرش نبود. هرکسی توی خانه یک باری را برمی‌داشت و خیلی وقت‌ها پول‌های ما هم در اختیار پدر و مادر قرار می‌گرفت. آن‌ها هم البته به‌موقع خیرخواهی و دلسوزی خودشان را داشتند.

همان‌طور که شما هم به‌درستی اشاره کردید، برخی خانواده‌ها و تشکل‌ها از آفاتی که ممکن است در محیط کار گریبان نوجوان را بگیرد بیمناک‌اند. با این ترس (که تااندازه‌ای هم بحق است) چگونه می‌توان برخورد کرد؟
  در روایت داریم «لِکُلِّ شَیءٍ آفَه» هر طرح خوبی آفت دارد. پیش از اینکه هر طرحی اجرا شود باید طراحان آن فکر کنند آسیب‌های احتمالی طرح چیست و به فکر آسیب‌هایش باشند.
این سنت اوستا شاگردی که از قدیم هم وجود داشته، می‌تواند آسیب‌هایی داشته باشد که اگر از قبل فکر شود ان‌شاءالله آسیب‌هایش کم خواهد شد. والدین و مساجد باید با نظارت و همراهی با نوجوان او را کمک کنند. آسیب در هرجایی هست؛ شیطان دور خانه خدا هم می‌تواند برود، توی مسجد هم می‌تواند برود، توی حرم امام رضا(ع) هم می‌تواند برود. اما به دلیل ترس از این آفت‌ها نباید آن را به کل ندیده گرفت.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه