حیات ِ حکیم

پرونده ویژه قدس به مناسبت نخستین سالگرد مرزبان توحید، علامه محمدرضا حکیمی

حیات ِ حکیم

امید حسینی نژاد 

مزاج دهر تَبه شد در این بلا حافظ کجاست فکر حکیمی و رای برهمنیحافظ


یک سال از درگذشت فیلسوف عدالت، مرحوم علامه محمدرضا حکیمی گذشت. مردی که در طول سال‌های عمرش قلم را بر زمین نگذاشت و تا آخرین روزهای حیات خود از آرمان‌هایش یعنی تبیین مبانی اسلام ناب محمدی نوشت. عدالت، کلیدواژه اصلی اندیشه‌های فکری حکیمی بود، آن هم عدالت توحیدی. در گوشه و کنار کره خاکی، برخی اندیشمندان در هر نحله‌ای، از عدالت سخن گفتند و نوشتند اما عدالتی که حکیمی از آن سخن می‌گفت برگرفته از معارف ناب قرآن و روایات اهل بیت(ع) بود.
علامه حکیمی از شهرت گریزان بود و تلاش می‌کرد در عصری که در آن می‌زیست کمتر دیده شود اما بیشترین تأثیر را در جامعه اسلامی داشته باشد. قلم رسای او چنان تبیین‌کننده معارف ناب شیعی بود که هر وقت قلم‌فرسایی می‌کرد دُرّ گرانبهای اندیشه‌اش را در قالب کلمات به رشته تحریر درمی‌آورد.
وی از همان سال‌های نخست طلبگی با دغدغه‌مندی وصف‌ناپذیر در مسیر کسب علم تلاش می‌کرد و افق نگاه او تفاوت‌های زیادی با نگاه دیگران داشت. بهترین وصف برای شناخت شخصیت علامه خاطره‌ای است که در کتاب «شیخ آقابزرگ» در سال 1354 خورشیدی نوشته است. او چنین می‌نویسد: «سال‌هایی که در مشهد در خدمت متأله بزرگ قرآنی و عالم کامل ربانی، مرحوم شیخ مجتبی قزوینی خراسانی رحمة اللّه علیه، درس «اشارات» و «اسفار» و معارف «قرآن» می‌خواندیم، منزل ایشان در یکی از محلات شرقی شهر بود و در نقطه‌ای نسبتاً دور. جلسه درس در منزل خود شیخ بود.
 ازاین رو می‌بایست من و هم‌درسانم هر روز راه دوری بپیماییم و از میان کوچه‌ها و بازارچه‌های چندی بگذریم...درست یادم هست که هنگام رفتن، کاسبان و دکاندارانی که در آن کوچه‌ها و بازارچه‌ها سر راه ما جای داشتند، سخت مشغول کار بودند و برای تهیه کردن و آماده ساختن و عرضه داشتن اجناس خود می‌کوشیدند و به اصطلاح کار می‌کردند و عرق می‌ریختند. هنگام ظهر ما بازمی‌گشتیم، پس از دو ساعت درس و بحث، با خاطری شادمان که امروز درس خوبی بود، خوب بحث شد، مطالب روشن شد و ایرادهایمان رفع شد. برخی از دوستان در راه بازگشت به خرید می‌پرداختند: نان، میوه، سبزی و دیگر لوازم. من بارها در این مسیر با خود می‌اندیشیدم: ببین! ما آسوده می‌آییم و می‌رویم و درس می‌خوانیم. این کاسبان، میوه‌فروشان، دکانداران، طوافان و... با چه زحمتی کار می‌کنند، نان گرم و میوه سرد و سبزی تازه و ماست اعلا و کره خوب و... فراهم می‌سازند، ما و دیگران هنگام ظهر می‌آییم و آماده می‌خریم. اینان نمی‌رسند تحصیل کنند یا تحصیلات عالی داشته باشند. زندگی به آنان اجازه نمی‌دهد به کار دیگری بپردازند. درست است که آنان از این راه تحصیل معاش می‌کنند، اما بی انصافی است حاصل تلاش آنان در خدمت ما باشد اما حاصل تلاش ما در خدمت آنان نه. پس ما نیز باید به صورتی، آنان را از حاصل کار خویش بهره‌مند کنیم، همان‌گونه که گذران مادی زندگی ما بسته به آنان و امثال آنان است».
او همیشه در همه سال‌هایی که دست به قلم می‌شد و مقاله یا کتابی می‌نوشت دغدغه‌اش «انسان» بود. 
اگر فریاد عدالت‌خواهی سر می‌داد و از این رکن اساسی دین سخن می‌گفت به دنبال آن بود با گسترش عدالت در جامعه اسلامی همنوعان خود را در آسایش و رفاه ببیند. اگر کتاب «منهای فقر» را نوشت مهم‌ترین دغدغه‌اش زدودن غبار فقر از سر مسلمانان بود. این‌ها همه از نگاه انسانی و دلنگرانی‌هایش برای توسعه مفهوم «انسانیت» 
سرچشمه می‌گرفت.
حال که در آخرین روز مردادماه در سوگ نخستین سال از دست دادن این اندیشه‌ورز خردمند نشسته‌ایم برآنیم به بازخوانی اندیشه‌های این مرزبان توحید بپردازیم. در ادامه گفتارهایی از دکتر محمدمهدی رکنی یزدی استاد بازنشسته دانشگاه فردوسی و از دوستان نزدیک مرحوم حکیمی و حجت‌الاسلام دکتر محمدتقی سبحانی عضو هیئت علمی پژوهشکده فلسفه و کلام پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی درباره شناخت افق فکری و اندیشه‌ای علامه حکیمی را بخوانید.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه