با خانواده عاشق این خانوادهایم
رقیه توسلی
صلی الله علیک یا اباعبدالله، یا علمدار کربلا، السلام علیک یا زینب کبری، یا قاسم بن الحسن، یا رقیه خاتون، یا باب الحوائج... نیم ساعتی میشود آمدهام پشت بازارچه، میان دالان پارچه نوشتهها. تا چشم کار میکند کتیبههای سیاه و سرخ و سبز آویزان شده. سلام میدهم و یادم میرود که هستم. اصلاً مگر میشود اینجا میان نامهای بزرگ راه بروی و فراموش نکنی خودت و هفت پشت و آبایت را!
دلم حال غریبی دارد اینجا. انگار در محضر عُشّاق امام حسین(ع) ایستادهای. از شاعر و خیاط و استادکار بگیر تا خریداری که انتخاب کرده خانهاش را به قاعده محرم دربیاورد و حسینی کند.
اگر پولم کفاف میداد از خیلیشان برمیداشتم. مثلاً از هر پرچم یکی اما حیف که نمیشود. نه پولم و نه متراژ خانهام اجازه نمیدهند. توجه میکنم به جیبم. قیمتها بالاست. باید از بین سه تا انتخاب نهایی باز دست به گزینش بزنم. دوباره میخوانمشان. همه را از اول زیر نظر میگیرم. اشعار و سلامهای مقدس را. چقدر خوباند تکتکشان. ترکیب ترمه و کتان و جورسه و ساتن و جیر و مخمل غم را بررسی میکنم و فوقالعادگی شعرهایی که مُهر شده روی تنشان. واقعاً وامیمانم چه بکنم.
مادر و پسری کمی دورتر مشغول خرید دیگریاند. وسط شلوغی سنج و طبل میچرخند و پیداست که دنبال زنجیری مناسباند. پسرک پنج ساله ذوق دارد و توی پوست خودش نمیگنجد. با آب و تاب برای آقای مغازهدار توضیح میدهد که بلد است زنجیر بزند و امشب با پدرش میخواهد برود هیئت و میشنوم که میگوید: اینجا آدم حالش خوب است.
پینوشت
بالاخره کتیبهها را انتخاب میکنم. برای خانواده هم دو تا پرچم برمیدارم. سرمستِ مصرعیام که نوشته شده روی یکی از بیرقها؛ «تمام عالم امکان شود فدای حسین». زمزمهاش میکنم و اشکی سُر میخورد از گوشه چشمم. معلوم است این تازه اول یک عاشقانه بزرگ است.
یاد حرف به جای نویسندهای میافتم که میگفت ما با خانواده، عاشق این خانوادهایم.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
تصویرسازی عاشورایی در ذهن مخاطب رادیویی
-
برپا شده حسینیه گریهها، بیا
-
زیبایی کار برای خدا
-
مؤذن کاروان سیدالشهدا (ع)
-
با خانواده عاشق این خانوادهایم
-
قدس رواق
-
بشارتهای قرآن به وجود اقدس امام زمان(عج)
-
«عقیله»؛ روایت بانوی صبر و استقامت
-
عاشورا در قلمرو اندیشه امام موسی صدر
-
بیعت کوفیان با امام حسین(ع) احساسی و به امید غنیمت
-
چرا و چگونه عزاداری کنیم؟