آبدوغ خیار همایونی

آبدوغ خیار همایونی


​​​​​​​ در تاریخ آمده است روزی ناصرالدین شاه چشمه مهربانی و مردم دوستی‌اش به جوش آمد. فوراً تصمیم گرفت یک روز هم شده در دربار همان غذایی را بخورد که رعیت می‌خورند. پس از ملازمانش پرسید: رعیت ما اغلب چه می‌خورند؟ یکی از آن خود شیرین‌هایشان گفت: «قبله عالم ...تصدقتان شوم! قوت غالب رعیت بیچاره آبدوغ خیار است». سلطان لابد متحیر شد و با خودش فکر کرد مگر آب و دوغ و خیار غذاست و اصلاً می‌تواند شکم را سیر کند؟
فی‌الجمله عزمش را جزم کرد و به آشپزباشی دربار دستور داد تا ظهر فردا برایش آبدوغ خیار بپزند. آشپز‌ها دست به کار شدند و الحق برای خاطر رضایت شاه سنگ تمام گذاشتند تا قبله عالم با همه وجود مبارکش بتواند طعم غذای رعیت را زیر دندان احساس کند. پس ماست پر چرب و اعلای گوسفندی را داخل بادیه مرصع نشان ریختند و از خیارهای ترد و قلمی و سبزی‌های معطر و گردوی اعلای باغ‌های شمیران و کشمش درجه یک به آن افزودند و بعد نان خشک‌ دو آتشه دو رو خشخاشی را روی بادیه گذاشتند. وقتی ناصرالدین شاه یک دل سیر آبدوغ خیار را بر بدن مبارک زد، لم داد به مخده جواهرنشانش و گفت: «این رعیت پدرسوخته عجب غذا‌های خوشمزه‌ای می‌خوردند و ما بی‌خبر بودیم...!»

دعا کنیم
لابد تابلو‌های تالار آینه، تکیه معاون الملک و خیابان دوشان تپه (اثر کمال‌الملک) را بار‌ها دیده‌اید و لذت هم برده‌اید. به گواهی تاریخ ناصرالدین‌شاه هم استعداد زیادی در هنر نقاشی داشت و کسی چه می‌داند اگر کسی پیدا می‌شد شاه قاجار را وادار کند حکومت را رها کرده و نقاشی بکشد چه بسا قبله عالم هم برای خودش نقاش چیره‌دستی می‌شد. البته آن وقت مهدعلیا برای بی‌رقیب ماندن فرزندش به تکاپو می‌افتاد و کار کمال‌الملک نقاش هم به حمام فین می‌کشید!
اتفاقاً کمال‌الملک هم درباره نقاشی کشیدن ناصرالدین شاه می‌گوید: «روزی قبله عالم در باغ گلستان قدم می‌زد که کمال‌الملک را در حال نقاشی دید. ایستاد به تماشا و در دم قلم را به دست گرفت و ظرف یک ساعت دورنمایی فکری از کوه، نهر، آب و تک درختی ترسیم کرد». شاید هم باید دعا به جان خود ناصرالدین شاه کنیم که امور خطیر مملکت‌داری را انتخاب کرد تا مجال شکوفایی استعدادشان در هنر نقاشی از حضرتشان گرفته شود؛ وگرنه کدام ایرانی می‌توانست به جای اینکه پز کمال‌الملک را به جهانیان بدهد، مفتخر به سلطان صاحب قَران باشد؟

برچسب ها :
ارسال دیدگاه