خانه زردرنگ با دودکش آبی
رقیه توسلی
بانک تقریباً شلوغ است. خانم کناری غرق کاغذهاییست که با آن از اتاق مدیریت آمده بیرون. دارد تندتند فُرم پُر میکند و امضا میزند. دو باری هم رفته تا باجه تسهیلات. پسرکش محتویات سطل را میریزد روی میز. قطعات پازل مانندی پخش و پلا میشوند. همه رنگی پیدا میشود توی بساطش. کنجکاوانه روی سطل را میخوانم. نوشته خانهسازی.
هنوز نوبتم نشده و مشغول تماشای بازی پسربچهام که صدای مادرش میپیچد در بانک. عصبانی و به هم ریخته است. به وضوح میشنوم از کسی بدقولی دیده و چکی که در وجهش کشیدهاند، اعتبار ندارد.
پسرک نصف خانهاش را ساخته و بالا برده که نوبتم میشود. میروم به رتق و فتق اقساط و پرداختیها برسم که آن صدا دوباره بلند میشود. انگار این بار دارد به آقایی خبر میدهد پشیمان شده و قرارداد مغازهاش را امسال تمدید نمیکند. برود دنبال مکان بگردد و بعد وسط التماس تمناهای مستأجر تلفنش را قطع میکند.
وقت بیرون رفتن از بانک، چشمم میافتد به خانه زردرنگ با دودکش آبی. دلم غنج میرود وقتی میبینم مهندس 4ساله چه چهاردیواریِ دلشاد و فانتزی علم کرده. پیاده راه میافتم سمت ایستگاه تاکسی و موضوعی ذهنم را رها نمیکند. خانم توی بانک ناخواسته مرا هُل داده آن سمت. سمت دستهبندی ترسناک. دارم فکر میکنم به همه، به کل بشر، به زندگی که میسازیم و نمیسازیم، به سیاهی و سفیدی که مسببش هستیم و به دستهبندیمان. به آدمیزادِ بدخواه و آدمیزادِ خیرخواه... .
به آدمهایی که رد میشوند از کنارم نگاه میکنم و اصلاً دلم نمیخواهد جزو دسته اول باشند. فکرش را بکن کسی به کسی بد کند، او بیاید آن زشتی و بدی را روی بعدی تلافی کند، بعدی روی چهارمی، چهارمی به پنجمی و این زنجیره برود تا ته... چه دوزخی! این قصه ترسناک است، نه؟
سنجاق
خدایا! ما از همان بیدهاییم که با هر بادی میلرزیم. لطفاً بیشتر مواظبمان باش.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
اقلیتها، حافظ هویت فرهنگی ایران هستند
-
قدس رواق
-
جای معنویت و حیات طیبه در جهان رمان خالی است
-
با زبان طنز فاخر پاسخ دشمن را میدهیم
-
راوی امانتدار ۲هزار حدیث
-
خانه زردرنگ با دودکش آبی
-
درخشش حافظ و قاری حرم مطهر رضوی
-
با انجام این دو تمرین در رجب، آماده ماه رمضان شوید
-
راهکارهای تعامل با اتحادیه بانوان جهان اسلام
-
روایتی متفاوت از میدان مشق تهران
-
نگاه غربی زن را بدون خانواده میخواهد