جزء از کل

جزء از کل

رقیه توسلی


​​​​​​​همکاری که تقریباً یک سالی می‌شود از احوالش بی‌خبرم، حالم را پرسیده توی «ایتا». خوشحال می‌شوم و بی آنکه بخواهم یاد جملات خانم مدیر می‌افتم که امروز بی‌مقدمه شروع کرد به درددل. از خودش و آدم‌ها گفت. از رفتارهایی که حالش را خوب می‌کند. گفت به هیچ وجه ما از هم مجزا نیستیم و کوچک‌ترین حرکتمان نشت می‌کند به زندگی دیگران.
فکرش را نمی‌کردم این وقت شب، اتفاقی بیفتد که یاد حرفش بیفتم. مثلاً کِیف می‌کنم وقتی خواهرم عکس می‌فرستد که درباره کفش و کیف و شالش ابراز سلیقه کنم.... حالم خوب می‌شود وقتی حاج‌خانم سبزی‌فروش یادش مانده من از کدام سبزی کمتر برمی‌دارم و از کدام‌ها بیشتر... لذت می‌برم از دیدن راننده‌هایی که پشت چراغ قرمز تندی نمی‌کنند با بچه‌های شیشه‌شور... جان می‌گیرم وقتی مدیر اداره‌ای را بادانش، دلسوز و کاردان می‌بینم... ذوق می‌کنم از سلام علیک با چند همسایه محله پدری که زمان کرونا سنگ تمام گذاشتند و صاحبخانه گری را تعطیل کردند... احساس وجد می‌کنم از مهربانی نانوایی که چهار تا صندلی گذاشته جلو مغازه‌اش برای رعایت حال پیرترها... خوشم می‌آید از آن‌ها که موقع حرف زدن با پدر و مادرهایشان یک «جان» یا «عزیزم» می‌گذارند کنار اسمشان... توی پوستم نمی‌گنجم بابت دست به خیر بودن نزدیکانم... حظ می‌برم از بودن در میهمانی که خاله‌زنک ندارد... سرخوش می‌شوم وقتی رفیقم زنگ می‌زند که یک سر برویم «شهر کتاب». خانم مدیر راست می‌گفت ما توی زندگی هم نشت می‌کنیم. ربطی به آشنا بودن و غریبه‌گیمان ندارد. ما جزئی از کل هستیم. خنده‌ها و اشک‌ها و احوال و خلقیات و اعمالمان به هم مربوط است. 
ما آد‌م‌ها چه بخواهیم چه نه، زنجیریم به هم. اجتماعی هستیم که خوبمان، خوب می‌آورد و بدمان، ناخوشی. کاش اگر قرار شد همه‌مان فقط یک چیز در دنیا باشیم، مهربان باشیم.
سنجاق: امام باقر(ع) می‌فرمایند: الدِّینُ هُو الحُبُّ و الحُبُّ هُو الدِّین... دین همان محبت است و محبت همان دین.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه