تندرستی نعمت است

تندرستی نعمت است

رقیه توسلی


آفتاب قشنگ و پرحجمی افتاده روی پرده هال. نباید از دستش بدهم. خودم را می‌رسانم پشت پنجره. چقدر این فصل خدا زیباست. چشمم می‌افتد به حیاط خانه ویلایی همسایه. خانه آقای پارچه‌فروش. درخت‌ها بار داده‌اند. خرمالوهای نارنجی به علاوه نارنگی‌های سبز. این همسایه را به گمانم کل اهالی بشناسند. به واسطه خیرات مدامش. دستپخت همسرش معرکه است به خصوص آن حلواهای زعفرانی.
خودرویی از پارکینگ آپارتمان روبه‌رویی می‌آید بیرون. این ساختمان را در حد جیغ و فریادهای اساسی‌شان می‌شناسم. بابت مرافعه‌هایی که سال‌هاست سر معضل پارکینگ دارند نه بیشتر. نگاه می‌کنم. توی بالکن طبقه سوم چند تکه لباس ورزشی قرمزرنگ پهن است. نمی‌دانم رخت و فرم کدام رشته است اما سریع توی ذهنم ورزشکاری نقش می‌بندد که دوچرخه‌سواری می‌کند. نه فوتبال، نه والیبال، نه کاراته، نه دوومیدانی فقط دوچرخه‌سواری. کسی که رکاب می‌زند توی این هوا و همت دارد و نمی‌خواهد راکد باشد.
چقدر به دردبخور و جذاب و حال خوب کن! دارم از گستره واقعیت و خیال لذت می‌برم که دود می‌بینم و چشمم کشیده می‌شود به بالکن طبقه دوم. آقایی آمده روی تراس. اول فکر می‌کنم قلیان می‌کشد با دود غلیظی که راه انداخته اما این طور نیست. بعد ثانیه‌ای می‌فهمم چیزی شبیه پیپ گرفته توی دستش و هی سینه‌اش را از آن پُر و خالی می‌کند.
ابرو می‌دهم بالا و سرم را می‌خارانم. نمی‌توانم آنچنان که باید دیگر از هوای تمیز خیابان و وجود همسایگان نازنین، سرخوش باشم. بالکن‌های روبه‌رو، آدم‌های روبه‌رو و دنیای روبه‌رو را وارسی می‌کنم. می‌بینم پاییز خیلی شکل خرمالو و نارنگی است. سبز و سرخش درهم است. شادی و شور و دغدغه و چالشش. دیگر دلم نمی‌کشد ویتامین کا بگیرم شاید چون روی بالکن روبه‌رو، دیدم آنی را که نباید. جوان بیست و چند ساله‌ای که نمی‌داند از دخانیات چه می‌خواهد و مطلع نیست انگار کسی توی دود پیدا نمی‌شود.

سنجاق
امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند:
بزرگ‌ترین نعمت، عافیت و تندرستی است.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه