خدا می‌بیند!

خدا می‌بیند!

رقیه توسلی


پرده را که پس می‌زنم، می‌بینمش. صندوق سمند را برده بالا و منتظر است. از آن زاویه که ایستاده‌ام دو چیز مشهود است؛ یکی روی گشاده و دیگری نظم و ترتیب و تعداد قوطی‌هایی که آورده. مثل همیشه سنگ تمام گذاشته. واقعیتش چند سالی است از نزدیک با مهربانی خانم میرآبادی، کهنه خیّر مؤسسه آشنایم. مرا یاد دوران ابتدایی و همکلاسی 8ساله‌ام می‌اندازد. دختر باجنب و جوشی که تا معلم‌ها می‌پرسیدند شغل پدر؟ می‌جهید و می‌گفت: خانم اجازه! زنبوردار. 
چیزی به پایان ماه نمانده و مجموعه در تکاپوی آماده کردن بسته کالایند. خیلی از اقلام تهیه شده و انصافاً خیران کمافی سابق دست مجموعه را گرفته‌اند. مثل آقای کاشانی که سه کارتن ماکارونی هدیه کرده، آقای صدر که 10میلیون تومان ریخته به حساب خیریه، خانم نجارزاده که روغن خوراکی را متقبل شده، آقای فرهادی که برای ادای نذرش به تعداد کارتن‌ها سفارش عدس و لوبیا قرمز داده و حالا هم که خانم میرآبادی نازنین با عسل آویشن آمده. عسل دسترنج خودش. همچنان اما کم و کسری‌هایی هست و سبد کامل نشده. همراه بقیه همکاران که تنور فراخوان و استوری و اطلاع‌رسانی را روشن کرده‌اند، من هم از لیست اقلام تهیه شده و نشده عکس می‌اندازم و می‌فرستم به دو شماره‌ای که مطمئنم دست رد نمی‌زنند و می‌آیند پای کار. 
ایستاده‌ام پشت پنجره و نمی‌توانم از کهنه خیّر، چشم بردارم. بی‌تشریفات بار عسل را که تحویل می‌دهد، می‌نشیند پشت فرمان و می‌رود. به گمانم اینجا همه عاشق او باشند، عاشق خانم میرآبادی، نه فقط به این خاطر که هوای مؤسسه را دارد و حواسش به نیازمندان است که کامشان را شیرین کند، نه... چون بعد شهادت همسرش از تک و تا نیفتاد و صبوری کرد که کندوها سر پا بمانند و نگذاشت نان چند کارگر بریده شود. به این خاطر که ورد زبانش همیشه این است؛ خدا من را می‌بیند! پس تا جایی که زورم می‌رسد مثل زنبورها کارگری می‌کنم. معجزه خودش اتفاق می‌افتد.

سنجاق
امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند:
خوشا به حال آنكه به بندگان خدا نيكی كند و برای آخرت خود زاد و توشه برگيرد.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه