بر شیطان لعنت
رقیه توسلی
کاری و سر به زیر است. دو سه سالی میشود شاگرد مغازه یکی از سوپریهای خیابان ماست. بارها دیدم اگر مشتری سفارشی دارد که از قضا توی قفسهها موجود نیست چطور با خوشرویی میپرد برای آوردن آن از انبار. حواسم بود که چند دفعهای خرید پدربزرگها را برایشان میبرد تا کنار ماشین.
القصه... اینها را گفتم که برسم به اصل ماجرا. به آقای عطایی صاحبکار. که از قدیمیها و باتجربههای این صنف است. محاسن سفید است اما خُب انگار دو ساعت پیش خبطی کرده که نباید. از روی عصبانیت گویا دل این شاگرد جوان را بد شکسته. به گفته خودش هم تهمت زده و هم آبروبری کرده.به قصد خرید میروم توی سوپر. کسی نیست. آقای عطایی دارد با تلفن حرف میزند. بلند بلند. یک درمیان عذرخواهی میکند، هی خودش را لعن و نفرین میدهد و آن وسطها بغضدار هم میشود. ناخواسته متوجه میشوم با پدر شاگردش صحبت میکند و حلالیت میطلبد.گفتوگویشان تمام میشود. میروم برای حساب و کتاب.
سلام میکنم. چشمان آقای عطایی کاسه خون است. راستش خوف میکنم. خریدهایم را میگذارد توی پلاستیک. منتظر میمانم که کارت خوان را بیاورد سمتم که با صدای خفهای میگوید: صلواتیه پدرجان. فقط یه نصیحتی از من به شما. هیچ وقت میدون نده به خشمت. ای داد بیداد. من گناهکار که امروز جهنمُ واسه خودم خریدم. دل جوونِ مردمو شکوندم. گفتم بهش که به یه سابقهدار نباید اعتماد میکردم و کار میدادم. بهش تهمت زدم که دزدی کرده. جلو کلی مشتری سکه یه پولش کردم. بعد یه ساعت فکر میکنی چی شد؟ رسوای دو عالم شدم. فهمیدم اشتباه کردم و مشتری زنگ زد که کیفش پیدا شده. استغفرالله. بر شیطان لعنت!
میدونی شاگردم چی کار کرد؟ تمام مدت که داشتم بیاعتبارش میکردم لام تا کام حرف نزد. آخرش فقط گفت: حاجآقا! اشتباه میکنین. کاش دوربین مدار بسته داشت اینجا... .
سنجاق
مولا علی(ع) میفرمایند: بُهتان زدن به آدم بیگناه، گناهش بزرگتر از آسمان است.
القصه... اینها را گفتم که برسم به اصل ماجرا. به آقای عطایی صاحبکار. که از قدیمیها و باتجربههای این صنف است. محاسن سفید است اما خُب انگار دو ساعت پیش خبطی کرده که نباید. از روی عصبانیت گویا دل این شاگرد جوان را بد شکسته. به گفته خودش هم تهمت زده و هم آبروبری کرده.به قصد خرید میروم توی سوپر. کسی نیست. آقای عطایی دارد با تلفن حرف میزند. بلند بلند. یک درمیان عذرخواهی میکند، هی خودش را لعن و نفرین میدهد و آن وسطها بغضدار هم میشود. ناخواسته متوجه میشوم با پدر شاگردش صحبت میکند و حلالیت میطلبد.گفتوگویشان تمام میشود. میروم برای حساب و کتاب.
سلام میکنم. چشمان آقای عطایی کاسه خون است. راستش خوف میکنم. خریدهایم را میگذارد توی پلاستیک. منتظر میمانم که کارت خوان را بیاورد سمتم که با صدای خفهای میگوید: صلواتیه پدرجان. فقط یه نصیحتی از من به شما. هیچ وقت میدون نده به خشمت. ای داد بیداد. من گناهکار که امروز جهنمُ واسه خودم خریدم. دل جوونِ مردمو شکوندم. گفتم بهش که به یه سابقهدار نباید اعتماد میکردم و کار میدادم. بهش تهمت زدم که دزدی کرده. جلو کلی مشتری سکه یه پولش کردم. بعد یه ساعت فکر میکنی چی شد؟ رسوای دو عالم شدم. فهمیدم اشتباه کردم و مشتری زنگ زد که کیفش پیدا شده. استغفرالله. بر شیطان لعنت!
میدونی شاگردم چی کار کرد؟ تمام مدت که داشتم بیاعتبارش میکردم لام تا کام حرف نزد. آخرش فقط گفت: حاجآقا! اشتباه میکنین. کاش دوربین مدار بسته داشت اینجا... .
سنجاق
مولا علی(ع) میفرمایند: بُهتان زدن به آدم بیگناه، گناهش بزرگتر از آسمان است.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
تلاشهای امام رضا (ع) برای پیشگیری از بروز تعارض در میان علویان
-
شوق خدمت به اهل بیت (ع) در کهنسالی
-
غافل نباشیم
-
بر شیطان لعنت
-
جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا (ع) در کتابی جدید
-
دفاع از سنگر فقاهت در برابر هجمه رضاخانی
-
تقریری بر معنای خشوع در تلاوت قرآن
-
مدعیان یمانی در ترازوی نقد علم رجال
-
پای کار توانمندسازی مددجویان
-
مسائل زندگی مثل حل جدول است