در نشست«اعتبارسنجی احادیث با نگاهی به تاریخ حدیث» مطرح شد
قرآن و سنت ارکان معرفت دینی است
حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدکاظم طباطبایی، استاد دانشگاه قرآن و حدیث و رئیس پژوهشکده حدیث پژوهشگاه قرآن و حدیث در نشست علمی «اعتبارسنجی احادیث با نگاهی به تاریخ حدیث» گفت: هویت ما حوزویان به معرفت دینی پیوند خورده است و اگر ارتباط ما با این معرفت قطع شود، از افراد جامعه عقبتر خواهیم بود، زیرا آنها ممکن است فن و کار و تخصصی بلد باشند ولی ما خیر. بنابراین همه هویت ما این است که جامعه، ما را به منزله حامل و عامل به معرفت دینی میشناسد.
به نقل از خبرگزاری ایکنا وی با اشاره به اینکه قرآن و سنت ارکان معرفت دینی است، اظهار کرد: اگر از عقل هم استفاده میکنیم برای فهم دقیقتر و بهتر از دین است؛ یعنی عقل به عنوان منبع معرفت، گزارههای صحیح زیادی دارد، ولی این گزارهها ربطی به دین اسلام ندارد و عقلا خودشان هم کنار آن بنشینند، میتوانند به آن برسند. بنابراین عقل، معرفت دینی درست نمیکند. اجماع و سیره متشرعه و... هم اگر به کتاب و سنت برگشت داشته باشد معرفت دینی است، در غیر این صورت معرفت دینی نیست.
افراط و تفریط در برخورد با حدیث
رئیس پژوهشکده علوم حدیث پژوهشگاه قرآن و حدیث اضافه کرد: برخی افراد با استناد به برخی روایات نادرست و دارای اشکال، همه سنت را زیرسؤال میبرند که بهخصوص در دوره اخیر زیاد شده است. مثلاً فردی ۱۰روایت از کافی را ذکر کرده و میگوید در آن شبهه داریم و با عقل سازگار نیست... و همه کافی را زیرسؤال میبرد. البته برخی حدیث را به جای سنت مینشانند و هر روایتی را که به معصومین(ع) نسبت داده شده مقدس و معتبر دانسته و از آن تبعیت میکنند.
طباطبایی بیان کرد: سنت، جزئی جداناپذیر از دین است و از طرف دیگر هم اگر قرار باشد به هر روایتی اعتماد کنیم مطمئناً چیزهایی که در دین نبوده وارد دین خواهد شد؛ البته سنت و معرفت دینی صرفاً منحصر به فقه نیست، احادیث فقهی جزء کوچکی از دین هستند که مهماند، نسبت به احادیث اعتقادی و انسانساز فردی و اجتماعی، معنویت فردی و اجتماعی و تحققدهنده کمالات انسان قطعاً اهمیت پایینتری دارند؛ در این صورت ما باید با روایات چگونه روبهرو شویم؟ در دوره معصومین(ع) امثال زراره و یونس بن عبدالرحمان و... گل سرسبد اصحاب بودند و در دورههای بعدی هم بهترین علما از گروه فقها بودند؛ طبیعتاً عملکرد اجتماعی و اقبال جامعه به آنها بیشتر بوده و این سبب شده فقه، رویکرد منضبط تری نسبت به سایر حوزهها پیدا کند. اکنون روایات اخلاقی بیشتر از فقهی است ولی اصول اخلاق نداریم، در حالی که اصول فقه داریم.
آسیب به سایر عرصههای معرفتی
طباطبایی با بیان اینکه در تفسیر هم مانند اخلاق وضع مشابهی وجود دارد، اظهار کرد: این انضباط سبب شده فقه، خود را بر همه عرصههای معرفتی غلبه دهد و سایر حوزههای معرفتی، خود را وامدار فقها بدانند، در صورتی که این سیطره سبب آسیب زدن به حوزههای معرفتی دیگر شده است. مثلاً در فقه دنبال حجیت هستیم که در قیامت بتوانیم پاسخ فلان موضوع را بدهیم ولی در تفسیر، اخلاق و معارف دنبال معرفت هستیم نه حجت شرعی. کسی کتابی در مورد امام زمان(عج) نوشته بود، ولی چون رویکرد فقهی داشت اولین دلیلی که آورده بود استصحاب است، در حالی که این قاعده فقهی، چگونه میتواند شبهه طول عمر امام را ثابت کند. مثلاً حجیت تعبدی در فقه کارساز است، ولی در عرصههای دیگر دنبال واقع هرچند ناقص هستیم.
بیشتر احکام فقهی دغدغه امروز مردم نیست
طباطبایی تصریح کرد: شاید بیشتر مسائل حج دغدغه چند درصد مردم باشد، ولی جایگاه رأی مردم دغدغه بیش از ۸۰درصد مردم است یا مباحث مربوط به زنان که نیمی از جمعیت را تشکیل میدهند خیلی بااهمیت است و اینکه دین درباره ۵۰درصد جامعه چه نظری دارد؟ متأسفانه ما در مباحث اعتبارسنجی روی اقلیت یعنی روایات فقهی تمرکز کردهایم و مخاطب اکثریت با شبهات فراوان را رها کردهایم؛ حتی متدینان ما که افراد دعاخوانی هستند. وی بیان کرد: اعتبارسنجی باید بهگونهای باشد که همه موارد را پوشش دهد نه صرفاً فقهی. اکنون بسیاری از روایات اخلاقی رویکرد ایمانی و برخی رویکرد صوفیانه دارند؛ غزالی در احیاءالعلوم بیش از یک سوم مطالب را فاقد اصل میداند، چون رویکرد صوفیانه دارد. فیض ناظر به طراحی غزالی در احیا با رویکرد شیعه برخی مطالب را زدوده و یکسری مطالب جدید را وارد کرده است. اگر کسی واقعاً بخواهد در دانش اخلاق کار شایسته انجام دهد بهتر از کتاب فیض نداریم. ما منکر تأثیر اصول فقه بر فهم برخی حوزههای دیگر نیستیم ولی اصول عقاید هیچ ربطی به فقه ندارد، یعنی اصول ۲۰درصد در منطق فهم مؤثر است ولی همان ۲۰درصد هم اثر ناقص دارد. بنابراین اگر بخواهیم وارد منطق فهم حدیث شویم، نیازمند اصول فهم جدیدی هستیم. بحث بر سر وجوب نماز نیست بلکه نماز انسانساز تنها با رعایت احکام شرعی محقق نمیشود.
رویکرد عقلایی در اعتبارسنجی حدیث
طباطبایی تصریح کرد: در این شرایط، مردم چگونه به این احادیث عمل و اعتماد میکردند، چون مباحث اعتبارسنجی حداقل در اواخر قرن اول مطرح بود، یعنی پس از سال ۶۰هجری قمری. به نظر میرسد مواجهه آنها با روایت همانند مواجهشدن با سایر اخبار بود؛ نوعی سیره عقلایی در پذیرش و اعتماد به اخبار از جمله خبرهای نبوی. اهل سنت بعداً با مشکلاتی روبهرو شدند؛ از جمله اینکه زمان خلیفه دوم کتابت حدیث یا سنت ممنوع شد بنابراین چیزی مکتوب نبود و حتی مواردی که مکتوب بود توسط خلیفه به صورت عامدانه سوزانده شد زیرا مدعی بود اینها سنت است و سبب اختلاف میشود. البته عمربن عبدالعزیز این اقدام را متوقف کرد، ولی این، آسیب بزرگی به احادیث اهل سنت و دقت آن وارد کرد. حتی اگر افراد خوب هم بودند وقتی مطلبی از یک نفر به دیگری برسد و همینطور چند نفر دیگر واسطه باشند دیگر سخن اول نیست، چه رسد به اینکه برخی انگیزه برای دروغگویی و جعل و تحریف هم داشتند.
وی گفت: مشکل دیگر در اهل سنت اینکه تنها معصوم نزد آنها پیامبر(ص) بود و برای سنجش صحت حدیث باید سراغ عالمانشان میرفتند که کسانی چون عبدالله بن عمر و ابوهریره و... بودند و اینها هم هر کدام دارای یک افق فکری بوده و آنقدر با هم اختلاف داشتند که کسی نمیتوانست به چیزی اعتماد کند.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه