تشییع حاج قاسم و بسط روایت شهادت

روایت شهید شدن و تشییع سردار سلیمانی چگونه می‌تواند زمینه‌ای قدرتمند برای درک و بازتولید نهاد شهادت را فراهم کند؟

تشییع حاج قاسم و بسط روایت شهادت

حجت‌الاسلام مجــتبی نامــخواه، پژوهشگر پژوهـــــشکده تبلیــغ و مـــطالعات اسـلامی

«قاسم سلیمانی» با شخصیتی شبه‌اسطوره‌ای و شهادتی تأثیرگذار، به یک تجربه جمعی ایرانیان تبدیل شد. علاوه بر این، او توجه و تحسین انسان‌های بی‌شماری را بیرون از مرزهای ملی و حتی اسلامی برانگیخت.


​​​​​​​حاج قاسم سلیمانی به مثابه آرکی‌تایپ یا کهن الگویِ «انسان انقلاب اسلامی»، کاشف رازها و خالق معانی بی‌شماری بود. متن زیر تلاشی است تا در پرتوی تأملی بر روایت‌هایی از آیین تشییع شهید سلیمانی، اهمیت و تطور نهاد شهادت در تجربه انقلاب اسلامی را مرور کند.
اگر بپذیریم در رویداد تشییع حاج قاسم سلیمانی با یک تجمع برنامه‌ریزی شده مواجه نبودیم؛ اگر بپذیریم برای حاکمیت‌ها و البته برای جمهوری اسلامی به‌ویژه در شرایط پس از آبان، امکان برانگیختن این میزان از احساسات و بسیج این میزان از جمعیت ممکن نیست؛ آن‌گاه می‌توانیم تشییع حاج قاسم سلیمانی را به مثابه یک پدیده مورد مطالعه قرار دهیم. درک یک پدیده، مستلزم پرسش از شرایط امکان آن است. برای درک پدیده تشییع باید از شرایط امکان این پدیده بپرسیم و آن‌گاه از مسیر پاسخ به این پرسش، به معنای آن پدیده راه یابیم. بنابراین مقدم بر پرسش از چیستی تشییع، باید از شرایط امکان پدیده تشییع بپرسیم.
شرایط امکان پدیده تشییع حاج قاسم سلیمانی چیست؟ پیدایی بخشی از پدیده‌ تشییع حاج قاسم سلیمانی به آیین تشییع بازمی‌گردد؛ با اطمینان و یا احتمال زیاد می‌توان گفت خیابان‌های تمامی شهرهای ایران در طول 40‌سال اخیر شاهد آیین‌های تشییع شهید بوده‌اند. اما تشییع حاج قاسم سلیمانی بدون شک ابرآیین تشییع شهیدان بود. بنابراین پرسش از شرایط امکان تشییع حاج قاسم سلیمانی بر پدیده تشییع متمرکز است و می‌پرسد تشییع شهید چیست و چه معنایی دارد؟

شهادت به مثابه یک نهاد اجتماعی
پدیده «تشییع» حاج قاسم سلیمانی در بستری از آیین‌های اسلامی تشییع شهید قابل تحلیل است و آیین تشییع خود یکی از محوری‌ترین بخش‌های «شهادت» به مثابه یک نهاد اجتماعی است. شهادت در وهله نخست جوهره‌ و مفهومی ملکوتی و الهیاتی است. وقتی از شهادت به‌مثابه یک نهاد اجتماعی یاد می‌کنیم مراد بازتاب ناسوتی آن رویداد و سازوکارهایِ نظم‌بخشی و همکاری هستند که در میان گروه‌های مختلف انسانی، رفتارهایی را در نکوداشت شهیدان بازتولید و راهبری می‌کنند.
شهادت یکی از نخستین مضامین الهیات اسلامی است. شهادت در الهیات مسیحی با مفهوم رنج پیوند دارد. در اسلام اما شهید مفهومی اساساً اجتماعی است و علاوه بر مرگ در راه خدا، آنچنان که از لفظ آن پیداست، بر معنای گواه بودن بر اعمال امت نیز دلالت می‌کند. در دومین سال پس از دعوت علنی بود که نخستین تجربه شهادت در عالم اسلامی روی می‌دهد و یاسر و سمیه به عنوان نخستین افراد پس از بعثت اسلامی به شهادت می‌رسند.
 پس از هجرت و تشکیل نظام اسلامی در مدینه، در نخستین جنگ، تجربه اسلامی شهادت به وسیله آیاتی از قرآن تفسیر و این مفهوم وارد جهان فکر قرآنی مسلمین می‌شود. نخستین آیه در این‌باره، آیه 154 سوره بقره است که بر نامرگ بودن شهادت تأکید می‌کند و اینکه تحلیل‌های مادی و عادی از ادراک زنده بودن پس از مرگ و چیستی شهادت ناتوان است: «و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون».
 بعدها الهیات شهادت با آیات متعدد دیگری تکمیل می‌شود و ابعاد دیگری از آن مورد توجه قرار می‌گیرد. در تمام سال‌های پس از نزول این آیات، «شهادت» یکی از مهم‌ترین مفاهیمی است که در فرهنگ اسلامی و در میانه‌ زندگی و مرگ، به این دو معنا می‌دهد. 
یک‌سال پس از مفهوم‌سازی وحیانی از تجربه شهادت در جریان شهادت حضرت حمزه در جنگ احد، فرایند تبدیل مفهوم شهادت به نهادی اجتماعی آغاز می‌شود. آیین سوگواری و پوشیدن لباس عزا، لقب سیدالشهدا و تأکید بر احترام اجتماعی به شهید، زیارت مزار شهید و تسبیح ساختن از خاک مزار شهید، بنیان‌های نخستینِ نهاد شهادت در اسلام را شکل می‌دهد. حالا یک دهه پس از نخستین تجربه اسلامی شهادت، سه سال پس از تشکیل جامعه اسلامی و یک سال پس از نخستین مفهوم‌سازی قرآنی در این باره، این گونه شهادت از نوعی مرگ به نهادی اجتماعی تبدیل می‌شود که آیین، نشانه‌ها و به تعبیری صنایع فرهنگی خاص خود را بازتولید می‌کند.

نهاد شهادت بستر نهضت انقلاب اسلامی
در تمام تاریخ اسلام و نیز قرن‌های پس از ورود اسلام به ایران، شهادت نقشی مهم و تعیین‌کننده در تحولات اجتماعی ایفا می‌کند. در تاریخ معاصر با خیزش‌های مستمر سده اخیر، بار دیگر مفهوم شهادت برجسته می‌شود. حرکت‌ها و نهضت‌های متعدد و پیاپی، در هفت دهه‌ پرتکاپویِ منتهی به انقلاب، از مشروطه تا نهضت جنگل و نهضت آزادیستان و حرکت مرحوم مدرس و فداییان اسلام و نهضت ملی‌شدن صنعت نفت، همه در افق شهادتِ رهبران و کادرهای اصلی یا افراد مرتبط با آن‌ها پایان می‌یابد. اگر چه شهادت در سطح یک تجربه نخبگانی، از نخستین سال‌های سده حاضر بار دیگر به متن تحولات اجتماعی ایران راه می‌یابد اما در جریان انقلاب اسلامی است که نهاد شهادت بازتولید شده و در کانون تحولات قرار می‌گیرد. نهاد شهادت در جریان رویدادهای 1342 به بعد آنچنان محوریتی دارد که بیراه نیست بگویم نهضت منتهی به انقلاب اسلامی، بر بستری از نهادِ شهادت به پیش می‌رود.
برآمدن نهاد شهادت در جریان انقلاب اسلامی مسیر و منازلی مشابه تاریخ صدر اسلام را طی می‌کند. از سال‌های آخر سده پیشین تا دو دهه اول سده جاری هجری شمسی، جامعه ایرانی در خلال خیزش‌های خود بار دیگر به شکل برجسته‌ای شهادت را تجربه می‌کند: شیخ فضل‌الله نوری، سید عبدالله بهبهانی، میرزا کوچک خان جنگلی، شیخ محمد خیابانی و بسیاری دیگر به شهادت می‌رسند.
 تجربه شهادت سازوکارهای مفهوم‌سازی آن را در اندیشه‌ها و نوشته‌های جریان روشنگری اسلامی برمی‌انگیزد. هنگامی که از دهه20 به بعد اندیشه اسلامی بازسازی می‌شود، مفهوم شهادت در متن و بطن آن قرار می‌گیرد. با برآمدن اسلام سیاسی، عناصرِ دگرگون‌ساز اندیشه اسلامی برجسته می‌شود و شهادت یکی از اصلی‌ترینِ این مفاهیم است. در اثر این بازسازی و بسط مفهومی است که ایده شهادت و در پی آن، شهیدان بسیاری در جامعه برجسته می‌شوند. الهیات شهادتِ تولید شده در این مقطع می‌تواند شهیدان اسلام را در پیوستاری تاریخی، از سمیه و حجر بن عدی تا «حسن و محبوبه» ترسیم کرده و به مثابه عنصری دگرگون‌ساز و الگویی برای مرگ و آن‌گاه زندگی معرفی کند. این تحرک مفهومی، به برآمدن دوباره نهاد شهادت منجر شد و شهادت به مثابه یک نهاد اجتماعی در نهضت اسلامی نقشی محوری ایفا می‌کند.
نهضت منتهی به انقلاب در بستر شهادتِ گسترده در 15خرداد 42 به طور رسمی آغاز می‌شود و در یک‌سالِ اخیر منتهی به انقلاب به‌وضوح در «چهلم»های شهدا به پیش می‌رود. چهلم، بخش مهمی از مراسم و آیین‌های نهاد شهادت است. آیین‌های نهاد شهادت برخلاف آیین‌های مرگ، تنها بر مقوله سوگ متمرکز نیستند.
 آیین‌های سوگواری در نهاد شهادت با تغییراتی معنایی به حرکت‌هایی جنبش‌گونه تبدیل می‌شوند که به کنش‌هایی جمعی در تداوم مسیر شهید دامن می‌زنند. در واقع آیین‌ها و اجزای نهاد شهادت بیش از یک سوگواره، بخش‌هایی از یک جنبش هستند. شهادت تنها در مخالفت با وضع موجود معنا و امکان می‌یابد. 
جنبش‌های اجتماعی برای موفقیت و در موقعیت‌های در اوج، نیازمند آن هستند که بخشی از نیروی انسانی خود را فدا کنند. در یک وضعیت جنبشی است که شهادت امکان‌پذیر می‌شود و آیین‌های نهاد شهادت، کانون‌های بسیج اجتماعی برای آن جنبش هستند. این یک تعریف مبتنی بر تیپ ایده‌آل از آیین‌های نهاد شهادت است. کارکرد آیین‌های نهاد شهادت در تجربه‌ چهلم‌هایِ یک‌سال منتهی به انقلاب، به این نمونه آرمانی بسیار نزدیک می‌شود.

دفاع مقدس و بسط نهاد شهادت
در سال‌های پس از پیروزی انقلاب، در غائله‌های ماه‌های نخستین و سپس سال‌های دفاع مقدس، تجربه مکرر شهادت سبب می‌شود نهاد شهادت به شکلی مستمر بازتولید ‌شده و گسترش قابل توجهی پیدا کند.
از نمونه‌هایی که می‌تواند این بسط یافتگی را به‌خوبی نشان دهد «کاروان‌های حضرت زینب(س)» است. آنجا که در جریان تجربه جمعی دفاع مقدس، بخش نیمه زنانه و پنهان امر شهادت که «رساندن خبر شهادت به خانواده شهید» است به یک سازوکار و نهاد قدرتمند اجتماعی تبدیل می‌شود. سازوکاری که خانواده‌های شهید و نزدیکانشان را حول یک مراقبه معنوی و روانی و سوگواری گرد هم می‌آورد. 
گسترش تجربه شهادت سبب شده مسئله اهمیت «لحظه خبر شهادت» برجسته شود و نهادی برای مراقبت و سوگواری در این لحظه فراهم کند؛ نهادی که می‌کوشد برای ساده‌تر کردن آن لحظات دشوار، معنا و همدردی‌های مورد نیاز را بازتولید کند. بعدها سرمایه اجتماعی شکل‌گرفته در این نهاد، تبدیل به یک حرکت اجتماعی سیاسی قابل توجه در تجربه زن انقلاب اسلامی می‌شود و جامعه زینب(س) از دل کاروان‌های زینب(س) متولد می‌شود. تشکلی که البته بعدها نوعی از اضمحلال و قلب در محافظه‌کاری حزبی و سیاسی را تجربه می‌کند.
نهاد شهادت و آیین تشییع با وجود همه اهمیت و همه پرتکراری، کمتر روایت شده است. بسیاری از ما تجربه بارها و بارها مشارکت در این آیین را داشته‌ایم بی‌آنکه روایتی از این تجربه را خوانده باشیم. در سال‌های اخیر و در متن و حاشیه ادبیات پایداری، روایت از شهید رشد کمی و کیفی قابل توجهی یافته است. با شهادت حاج قاسم سلیمانی گویی این روایت یک مرحله از بسط و تکامل را تجربه می‌کند. آنجا که روایت یک تجربه و احساس جمعی، از لحظه خبر شهادت تا تشییع شکل می‌گیرد. از این نظر، کتاب کوچک «بر شانه‌های کارون» و چند کتاب دیگر حامل یک روایت مهم هستند.

روایت شهادت حاج قاسم
روایت ایام شهادت و آیین تشییع حاج قاسم سلیمانی در این کتاب به ما نشان می‌دهد چگونه نهاد شهادت در تقاطع با متن زندگی و مجلس عروسی تفوق می‌یابد(برشانه‌های کارون، ص20، 36)، چگونه آیین‌های شهادت، غم و سوگ را به یک حس همبستگی اجتماعی تبدیل کرده و مخاصمه‌های معمول میان طوایف را برطرف می‌کند(ص 61)، در عین غم موجب جوانی می‌شود(ص 52)، جامعه را به یک پیکره‌ خانوادگی تبدیل می‌کند(ص 54)، چگونه جامعه در آیین تشییع شهید با شخصیت‌های اساطیر کهن، همچون آرش کمانگیر ارتباط می‌گیرد(ص 67)، چگونه تشییع شهید با رسوم محلی، یزله(ص61،82) و پرچم‌گردانی، با نغمه‌ محلی شروه‌خوانی و با موسیقی نواحی و «ساز چپی» (ص 59) یا موسیقی مذهبی و دمام(ص 56) پیوند می‌خورد؛ به میهمانی‌های خانگی می‌رود و با روضه‌های خانگی و اربعین‌ ارتباط می‌گیرد.
ما پیش از این با رزمنده و شهید، به مثابه انسانی که کامل‌ترین دگرگونی درونی را تجربه و از مرگ عبور کرده، ارتباط گرفته‌ایم. تلاش کردیم رزم و فتح او و یا به عبارت بهتر فتحی که در او تجلی کرده را روایت کنیم. مستندهای روایت فتح حامل نتایج این مرحله از تلاش ماست.
 پس از جنگ اما گونه‌ای دیگر از روایت برجسته شد که علاوه بر رزم رزمنده و شهید، شخصیت او را روایت می‌کرد. دفتر ادبیات و هنر مقاومت در گذار از «روایت انسانِ در جنگ» به «روایت انسان در زندگی» یا «زندگی انسانِ در جنگ» پیشتاز بود. بعدتر این روایت با بسط بیشتر به روایت نیمه پنهان و همسر شهید و همچنین مادر و خانواده شهید کشیده شد. 
اکنون روایت لحظه شهادت حاج قاسم و تشییع او، نوعی بسط در روایتِ شهادت است. ما از این لحظه‌های بزرگ کم نداشته‌ایم. لحظه‌های ارزشمند برای روایت و بازروایی دراماتیک که هیچ‌گاه نتوانستیم آن‌ها را دریابیم. حتی‌فراتر از لحظه، نهادهایی به استمرار و بزرگی کاروان‌های زینب(س) را هم نتوانستیم ثبت و درک و صورت‌بندی کنیم. حالا اما لحظه مواجهه با خبر شهادت و آیین تشییع شهید را روایت می‌کنیم. این روایت زمینه‌ای قدرتمند برای درک و بازتولید نهاد مهم شهادت را فراهم خواهد کرد.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه