لیلی و مجنونها پشت چراغ قرمز
رقیه توسلی ریگی توی کفشم اذیتم میکند. گوشه خیابان، لنگه چپ را درمیآورم و بنا میگذارم به تکان دادن. میخواهم دوباره پایم کنم که چشم توی چشم میشویم با هم. آسانگیر است. خاکیست. از آنها که اهل نمایش و فخر و اَدا نیستند با اینکه جد اندر جد، ثروتمندند و دستشان میرسد به دهانشان.
هم دانشکدهای بودیم و شکر خدا در گذر زمان، ارتباطمان برقرار ماند. از فروشگاه لوازم آشپزخانه آمده بیرون. محتویات پلاستیکی که دستش دارد را نشانم میدهد و با تلخندی میگوید: ببین! دیگه خرید کردن کار جذاب و باحالی نیست! عذابآوره! برای این سه تکه کالا، یک و صد دادم.
در مسیر توضیح میدهد عروسی خواهر تهتغاریشان است. میگوید ما طی این مدت فهمیدیم که جهیزیه قبلاً اسمش جهیزیه بود حالا هفت خان رستمه... این روزا دلم برای اونایی که چند تا دختر دم بخت دارن، برای جوونا، میسوزه. کارشون سخته واقعاً.
یاد آقای نظافتچی مؤسسه میافتم که جگرش خون بود و یک ماه قبل درددل میکرد دخترش همه خواستگارها را رد میکند که آنها نیفتند توی دستانداز. چون من فقیر و کمبنیهام و ندارم خرج روزمره عیال و اولاد را بدهم چه رسد به خرج و برج عروسی. بچهام درک میکند با حقوق چهار میلیون و خردهای باباش کاری نمیشود کرد. دست پدرش مو ندارد.
توی حال و احوال خودم غرقم که صدای خانمی میپیچد از پشت سر؛ «عطاجان! مادر! زنگ زدن گفتن کارتا آماده شده. سر رات برو بگیرشون عزیز دل... آره دیگه! همون سیصد و پنجاه تا».
میخندم و ذرهای از مچالهگی و چراییهایم کم میشود. خدا را شکر. انگار کمتر و بیشتر چراغ تالارها و خانه بخت، روشن است هنوز. کاش مسئولان و آنها که در ید قدرتشان است آمار ازدواج را دریابند.
سنجاق
پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: بهترین ازدواجها آن است که آسانتر انجام گیرد.
هم دانشکدهای بودیم و شکر خدا در گذر زمان، ارتباطمان برقرار ماند. از فروشگاه لوازم آشپزخانه آمده بیرون. محتویات پلاستیکی که دستش دارد را نشانم میدهد و با تلخندی میگوید: ببین! دیگه خرید کردن کار جذاب و باحالی نیست! عذابآوره! برای این سه تکه کالا، یک و صد دادم.
در مسیر توضیح میدهد عروسی خواهر تهتغاریشان است. میگوید ما طی این مدت فهمیدیم که جهیزیه قبلاً اسمش جهیزیه بود حالا هفت خان رستمه... این روزا دلم برای اونایی که چند تا دختر دم بخت دارن، برای جوونا، میسوزه. کارشون سخته واقعاً.
یاد آقای نظافتچی مؤسسه میافتم که جگرش خون بود و یک ماه قبل درددل میکرد دخترش همه خواستگارها را رد میکند که آنها نیفتند توی دستانداز. چون من فقیر و کمبنیهام و ندارم خرج روزمره عیال و اولاد را بدهم چه رسد به خرج و برج عروسی. بچهام درک میکند با حقوق چهار میلیون و خردهای باباش کاری نمیشود کرد. دست پدرش مو ندارد.
توی حال و احوال خودم غرقم که صدای خانمی میپیچد از پشت سر؛ «عطاجان! مادر! زنگ زدن گفتن کارتا آماده شده. سر رات برو بگیرشون عزیز دل... آره دیگه! همون سیصد و پنجاه تا».
میخندم و ذرهای از مچالهگی و چراییهایم کم میشود. خدا را شکر. انگار کمتر و بیشتر چراغ تالارها و خانه بخت، روشن است هنوز. کاش مسئولان و آنها که در ید قدرتشان است آمار ازدواج را دریابند.
سنجاق
پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: بهترین ازدواجها آن است که آسانتر انجام گیرد.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
از «مقام رضا» تا «آیین کشورداری در تمدن اسلامی»
-
ظرفیتهای تاریخی برای تولید رمان فاخر دینی
-
تلاش برای رسیدن به علاقهها
-
لیلی و مجنونها پشت چراغ قرمز
-
نوگرایی و تنوع، دو ویژگی آثار جشنواره رسانهای امام رضا (ع)
-
واعظی که «منبر» لازم نداشت
-
سفر زمینی عتبات به صورت انفرادی هم برقرار شد
-
دینداری دیجیتالیِ انسان «متاورسی»
-
با کاتبان حدیث «سلسلةالذهب» در شهر فیروزهای ایران
-
چگونه از عبادت حواريين اهل بيت(ع) درس بگیریم؟