عالِم مردم‌دار و انقلابی

عالِم مردم‌دار و انقلابی

محال بود دیر سر جلسه درسش حاضر شود. یعنی، چه آن‌ها که پیشتر شاگردی‌اش را کرده بودند و چه طلبه‌هایی که یکی دو سال بود پای درسش می‌نشستند به یاد نداشتند که استادشان دیر در درس حاضر شده باشد. آن روز اما همه طلبه‌ها به موقع آمده بودند و هنوز خبری از آیت‌الله گلپایگانی نبود. تأخیر به 5 دقیقه نرسیده بود که استاد خودش را رساند... منتها پیش از اینکه درس را شروع کند از شاگردانش عذرخواهی کرد: «مرا ببخشید که امروز دیر آمدم... فرزندی داشتم ... به حوض افتاد و خفه شد... او را به غسالخانه بردم و پس از غسل و کفن و دفن او بلافاصله برای درس آمدم!».


برج عاج‌نشینی ممنوع!
تفاوت انقلاب اسلامی با دیگر قیام‌های مردمی این است که رهبری آن را مراجع تقلید و علمای دینی به عهده داشتند. بافت فرهنگی جامعه ایرانی هم طوری است که رهبران روحانی و معنوی در آن جایگاه ویژه‌ای دارند. یعنی ماجرا تنها به نفوذ معنوی یا «کاریزما» خلاصه نمی‌شود. مراجع در فرهنگ تشیع با وجود همه نفوذ و حضوری که در زندگی مردم دارند، هرگز به طبقه‌ای خاص و جدا از مردم و بیگانه با زندگی آنان تبدیل نشده‌اند. آن‌ها برج عاج نشین‌هایی نیستند که بی‌خبر از درد و رنج و غم و شادی‌های مردمشان باشند. طلبه‌هایی هستند که از میان مردم عادی شهر و روستا به مدارس دینی رفته‌اند و حالا به درجه بالای علمی رسیده‌اند. برای همین وقتی تاریخ را ورق می‌زنیم چه در صحنه‌های مختلف اجتماع و زندگی مردم و چه در عرصه انقلاب و مبارزه هیچ مرحله‌ای را خالی از حضورشان نمی‌بینیم.

تاریخ انقلاب خالی از «گلپایگانی» نیست
رهبر معظم انقلاب می‌گویند: «... در دوران اختناق ... مواردی پیش آمد که صدای این مرد بزرگ تنها صدای تهدیدکننده‌ای بود که از حوزه علمیه قم برخاست و به نهضت شور و توان بخشید...». در واقع تاریخ و گذشته انقلاب اسلامی با نشانه‌ها و آثار حضور پربرکت آیت‌الله سیدمحمدرضا گلپایگانی عجین شده است. آغاز دهه40، شاه به بهانه تبریک عید فطر به قم و نجف تلگراف می‌زند و از موافقت مراجع با اصلاحات ارضی سپاسگزاری می‌کند! بلافاصله آیت‌الله گلپایگانی و برخی علمای دیگر تلگراف اعتراض‌آمیز صادر می‌کنند و هر گونه موافقت را تکذیب و حتی اصلاحات ارضی را غیرقانونی اعلام می‌کنند. در ماجرای انقلاب سفید، چون دولت در اجرای لایحه اصلاحات ارضی و انجمن‌های ایالتی و ولایتی ناکام شد، شاه خودش وارد عمل می‌شود و اعلام همه‌پرسی می‌کند. آیت‌الله با صدور اعلامیه، همه‌پرسی را تحریم می‌کند. شاه به قصد جلب نظر علما به قم می‌رود اما کسی از مراجع به استقبالش نمی‌رود و مردم را نیز از رفتن منع می‌کنند. شاه سخنرانی تند و تیزی علیه روحانیت می‌کند تا آیت‌الله با صدور اعلامیه‌ای دوباره برای محکومیت همه‌پرسی، پاسخ او را بدهد. ماجرای حمله به مدرسه فیضیه، قیام 15 خرداد، کاپیتولاسیون، جنگ اسرائیل با اعراب، تحریم عضویت در حزب رستاخیز، قیام 19 دی مردم قم و... از دیگر مواردی هستند که اعلامیه‌ها و رهبری‌های آیت‌الله گلپایگانی در آن‌ها مشهود است. در جریان تبعید امام(ره) به ترکیه، آیت‌الله بلافاصله وزیر دربار را به قم احضار کرده و اعتراض خود را اعلام می‌کند و سخنرانی تندی علیه رژیم در مسجد اعظم قم انجام می‌دهد.

روستازاده‌ای از «گوگد»
خدا «سیدمحمدرضا» را پس از چهار دختر و هشت پسری که زنده نماندند به «آقا سیدمحمدباقر گلپایگانی» می‌دهد. سیدمحمدرضا در همان روستای «گوگد» دروس مقدماتی را خواند و سپس به گلپایگان رفت. در حوزه علمیه اراک شاگرد آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری بود و همراه وی به قم مهاجرت کرد. 24 سال کامل نداشت که به درجه اجتهاد رسید آن هم در دورانی که قحطی و مشکلات اقتصادی بیداد می‌کرد. روزهایی که گاه تنها با خوردن یک بادام به شب می‌رسید اما تلاش‌های علمی و تدریس تعطیل نمی‌شد. مجتهدی که پس از رحلت آیت‌الله بروجردی به مقام مرجعیت رسید و 75 سال به تدریس و تلاش مشغول بود.

قدر این زن را بدان
این دو خاطره را از قول حجت‌الاسلام سیدمحمدباقر گلپایگانی درباره پدر بخوانید:
 «... زمانی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم نماز و روزه‌ای را به پدرم واگذار می‌کند. به این صورت که ایشان یک نفر را پیدا کند و یک سال نماز و یک ماه روزه را ادا کند. مرحوم پدرم هم یک نفر ظاهرالصلاح و متدین را پیدا می‌کند و وجهی را به او می‌دهد که نماز را بخواند و روزه را بگیرد. مدتی از این قضیه می‌گذرد. پدر تعریف کردند که یک روز شخص اجیر شده را دیدم داخل کوچه می‌رفت و توجه نداشت که من پشت سرش هستم ... داشت سیگار هم می‌کشید... کمی جلوتر سیگارش تمام شد ... تا رسیدیم به یک دوراهی و تقاطعی، ایشان متوجه شد من پشت سرش هستم... برگشت سلام علیک و احوال‌پرسی کرد و گفت: آقا نماز و روزه‌ای که به من واگذار کردید، خدا را شکر یک سال نمازش را خوانده‌ام و امروز هم آخرین روز روزه گرفتنم است ... در حالی که چند دقیقه پیش داشت سیگار می‌کشید... مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی گفتند وقتی او این حرف را زد به رویش نیاوردم که شما چند دقیقه قبل سیگار می‌کشیدی. از طرفی نیز تمکن نداشتم که شخص دیگری را اجیر کنم... لذا خودم هم یک سال نماز را خواندم و هم یک ماه روزه را گرفتم...».
«زمانی آقا خودشان به مراجعه‌کنندگان که نیاز داشتند پول می‌دادند، اگر هم کسی برای گرفتن پول زیادی مراجعه می‌کرد و درخواست نابجا داشت، ایشان به شیوه بسیار بزرگوارانه‌ای با او برخورد می‌کرد و بسیار ملیح جواب می‌داد تا ناراحت نشود. یک روز مردی پیش آقا آمد و گفت خانم من زایمان دارد و هزینه زایمان را ندارم... آقا مقداری به او پرداختند، یکی دو ماه بعد دوباره آمد و باز هم گفت زنم زایمانش فرارسیده و من تهیدستم! آقا دوباره از او دست‌گیری کردند... چند صباحی سپری شد و باز هم خدمت آقا رسید و گفت موقع حمل زن من رسیده است این دفعه نیز آقا چیزی نگفتند و به او عنایت کردند... تا دفعه چهارم که رسید آقا پس از اینکه پولی را به این فرد دادند، فرمودند قدر این خانم را بدان... در این سال چهار بار برای تو زایید!».

آن تب و لرز شدید
روز میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) مردم آمده بودند برای دیدار و تبریک گفتن. آیت‌الله در 98سالگی تا نماز مغرب نشستند و به مردم و مراجعان خوشامد گفتند و بعد خطاب به فرزند: «الحمدلله که نماز مغرب و نافله را خواندم... الحمدلله که نماز عشا و نافله را خواندم...» فرزند گفت: بنشینید روی تخت و تعقیبات بخوانید... ناگهان لرز شدیدی عارض شد... آیت‌الله شروع به خواندن قرآن کرد... لرز بیشتر و بیشتر شد... دکترها آمدند و افاقه نکرد... آیت‌الله به تهران منتقل شد اما شامگاه 18 آذر 1372 به ملکوت اعلی پیوست. عالمی که هنوز تصویر نماز خواندنش بر پیکر امام(ره) را در ذهن داریم در حرم حضرت معصومه(س) در کنار مرقد استادش شیخ عبدالکریم حائری آرام گرفت.

خبرنگار: مجید تربت‌زاده

برچسب ها :
ارسال دیدگاه