زندگی یکمزه نیست
رقیه توسلی
یک/ وسط کارم، که پیامک میآید. پلیس راهور پیام داده: مالک محترم خودرو ... از سامانه دوربین «امیرپازواری» در تاریخ و ساعت فلان، تخلف سرعت غیرمجاز دریافت و ثبت گردیده است! لعنت میفرستم بر دل سیاه شیطان و دندان قروچه میروم.
دو/ ساعت از یازده گذشته. چایم سرد شده. مشغول جابهجایی برگهها توی پوشههای تاریخدارم که باز زنگ پیامک بلند میشود... میروم سر وقتش. یعنی خبر از این شیرینتر نمیشود. از طرف دوستِ عزیزی که سه سالی میشود میشناسمش و هر زمان حرم که مشرف میشوند مشهد، یادم میکند. نوشته بالاخره گره از کارشان باز شد و امام رضاجان دستشان را گرفت. نوشته خانه خریدهاند بعد از بیست و هفت سال.
از جملاتش، ذوق و شادی میریزد بیرون. جوری خوشحالم که ذرهای از حرص پیامک اول باقی نمانده.
سه/ باز اساماس دارم. برای لحظاتی وا میروم. بانک است. از حساب مشترکمان مبلغ قابل توجهی برداشت شده. پیگیر میشوم ... بابت ضمانتی است که کردهایم و صاحب وام، اقساطش را پرداخت نکرده گویا.
این بار روزم عین هوای تهران، تار و کدر میشود. یاد «خانجان» میافتم که همیشه میگفت: درهم است، کاریش نمیشود کرد. زندگی یکمزه نیست.
چهار/ نشستهام پشت میز همکارم. نوبت دکتر داشت و توافق کردیم کارش را من انجام بدهم. موبایلم صدا میدهد. میبینم که پیامک دارم اما برش نمیدارم. حوصله خبر ناخوش ندارم. میخواهم بیخیال باشم ولی دومین و سومین صدا که میپیچد کنجکاو میشوم. «زهراسادات» است. رفیق شفیقم. اول گله کرده از تلفنم که آنتن نمیدهد و بعد نوشته آقا طلبیده با بچههای خیریه رفتهاند پابوس. با دست پُر هم رفتهاند. الحمدلله بستههای سیصد و سیزده تاییشان جور شده. نوشته امسال بستههای یلدایشان، دلبر است. مُهر کربلا دارد و انار و دعای فرج و قطاب و... .
سنجاق
شرح حدیث: ای انسان! از اول که وارد خانه دنیا شدی امتحان میشوی. پس به خاطرش نه خیلی خوشحال شو و نه بسیار غمگین.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها