او دست‌گیر است

او دست‌گیر است

رقیه توسلی


​​​​​​​جایتان خالی! دیشب گعده داشتیم چه گعده‌ای! از آخرین باری که جلسه‌ای این قدر حالم را بتکاند، کلی می‌گذرد. نعمتی است مصاحبت با دوستان سرد و گرم چشیده. خدا خیرشان بدهد. سه سال پیش توی بحبوحه کرونا دوستانی آمدند پایگاه مجازی راه‌اندازی کردند به نام «زیارت» که 794عضو دارد و آنجا، هم عرض ارادت داریم به ساحت مشهد و هم می‌نشینیم به دورهمی و گپ و گفت. با محوری که خانم دکتر یوسفیان مطرح می‌کند. سرپرست گروه.
دیشب یک توک پا رفتم پیش همین هم‌جلسه‌ای‌ها بلکه نفسی چاق کنم و اخبار بد روز را بسابم از سرم. خیلی‌ها حاضر بودند. بیش از 60نفرشان. محور صحبت به قلبم نشست. جانا سخن از زبان ما می‌گویی بود انگار؛ «هر چه دل تنگت می‌خواهد به امام رضا(ع) بگو...». 
- یا امام رضا! پسرمُ سپردم به خودت. سربازِ مرزه جیگرگوشم...
- چند روزه هر چی به گوشی خاله‌ام زنگ می‌زنم برنمیداره. قهر کرده باهام...
- توی بیمارستان کنار تخت پدرم نشستم آقاجان. میگن توی کماست...
- دخترم سندرم داونه. عاشق مشهده. میگه می‌خواد خادم بشه. بطلب بیایم پابوس‌تون...
- امروز مادرم خوش خبر زنگ زد که شاکی تصادف رضایت داد. سر از پا نمی‌شناسم. ممنون که صدامو شنیدید آقا.
- نامزدم نمیدونه پول جهیزیه رو جور نکردیم هنوز. خجالت می‌کشم از این شرایط. شما دادرسی یا ضامن آهو...
- داریم اسباب‌کشی می‌کنیم خونه جدید. بالاخره بعد بیست و سه سال شد. قربون کرمت یا امام رضا. خیلی هوامونو داشتی...
هنوز ذهنم پیش آدم‌های شاد و گرفتار توی موبایل است. از دیشب تا به ‌حال. پیش سپیده خانم و خانم کریمی و فریباجان و دکتر یوسفیان و بقیه. پیش سرپرست گروه که فکر نمی‌کردم دلش این قدر غرقاب باشد. دلم از دیشب رفته جایی که باید. رفته جایی شبیه بهشت. که به وفور آینه دارد و فرشته. صاحب مهربانی که به تمام حرف‌ها گوش می‌دهد. به تمام شکستگی‌ها. به تک‌تک سرگشتگی‌ها.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه