بیل را بردار

بیل را بردار

رقیه توسلی  


نوجوان که بودم یک‌ روز ماتِ دعوای شدید دو خواهر در همسایگیمان شدم. خواهرهایی که سر و ته کوچه‌مان زندگی می‌کردند. فردا که رفتیم پیش «لیلاخیاط» دیدیم خواهرها، شانه به شانه هم آمده‌اند برای دوخت لباس! خواهر بزرگ‌تر کنار گوش مادرم گفت: ما آدم‌ها گورکن و دفن‌کُن که نباشیم، نمی‌شود. دیوانه می‌شویم. تباه می‌شویم. بی‌خنده می‌شویم. بی‌خواهر می‌شویم. آن‌ وقت باید با همه دنیا چپ بیفتیم و بعدش دسته‌جمعی بخوابیم تیمارستان.
حالا که بزرگ‌تر شده‌ام  می‌بینم «اشرف خانم» آن روز راست می‌گفت. نمی‌شود با دنیا درافتاد. نمی‌شود گورکن نبود و روی خیلی از مشکلات و بدبختی‌ها و گذشته‌ها خاک نپاشید. وگرنه باید بیست و چهار ساعته فکر کرد و غصه خورد.  
نشسته‌ام روبه‌روی همکارم که نیم ساعتی می‌شود دارد اشک می‌ریزد و زار می‌زند. از همسرش، دلخون است. سلسله اعمال اشتباهش را می‌شمرد و چشم دوخته به سفیدی سرامیک... .  
منتظرم درددلش تمام شود تا بی‌هیچ روان‌شناسی و حرف اضافه‌ای برایش از تزِ «اشرف‌خانم» بگویم. هم دعوتش کنم به صبر، هم به دفن. به همکار مستأصلم بگویم ما هیچ کداممان آن قدرها که فکر می‌کنی ایده‌آل و استاندارد زندگی نمی‌کنیم. هر روز می‌رویم از توی کمد لباس رزم و عشقمان را درمی‌آوریم و می‌پوشیم. بگویم با خودت حرف بزن. با آن قسمت توی قلبت که اهل گذشت کردن و دوست داشتن است. تا ببینی باید چه کنی؟ اگر اهل ساختنی، که بیل را برداری و یک یاعلی مدد بگویی و راه بیفتی. همت کنی گونیِ ناخوشی‌هایت را بکشی تا باغی، باغچه‌ای، آن وقت پرتش کنی ته چاله‌ای که حفر کردی.
باور کن آدمیزادی توی کره خاکی پیدا نمی‌کنی که رنگ خوشی دیده باشد اما اهلِ دفن کردن نباشد.

سنجاق
پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند:
هر کس عفو و گذشت داشته باشد، خدا نیز از او گذشت خواهد کرد. 

برچسب ها :
ارسال دیدگاه