دال مثل دوست داشتن

دال مثل دوست داشتن

رقیه توسلی


صدایش از ته چاه درمی‌آید. ضعیف و دور. دارد قربان کسی می‌رود. دارد تعریفش را می‌کند و حرف‌های قشنگ می‌زند. همدیگر را نمی‌بینیم. پشت به هم نشسته‌ایم روی سکوی سیمانی بازارچه. اما تشخیص می‌دهم باید خانم جوانی باشد. با خودم می‌گویم یحتمل یا همسرش پشت خط است یا نهایتاً دوستش که این طور صمیمی مکالمه می‌کند.
با موبایل مشغول جابه‌جایی حسابم. حواسم را متمرکز اعداد و اسم‌ها می‌کنم که اشتباه نکنم. کارم که تمام می‌شود عینکم را برمی‌دارم و یاد آخرین باری می‌افتم که روی همین سکو نشسته بودم و پیرمردی داشت با آب و تاب طرز پخت «اسفناج مرجی» را توضیح می‌داد به پیرمرد دیگری. جدی شوخی حرف می‌زد. خوب توی ذهنم مانده که می‌گفت دل بده پرویزخان و این را بپز. البته که برا توی بی‌دندون هم غذایه هم شفا. از آقایوسف گفتن بود. آخرش هم با ژست سرآشپزهای تلویزیونی گفت مرجی جان، اسفناج و انار و سیر و عدس سبب تقویت سیستم ایمنی بدن می‌شود و دوتایی پقی زدند زیر خنده. آهنگ خنده‌هایشان هنوز توی گوشم هست.
دوباره صدای خانم جوان می‌پیچد: «همیشه بلدی یه طوری فکر کنی که به مخ خودم نمیرسه... چشم همین کارُ می‌کنم. بهترین راه حله... آخه من فدای گره بقچه‌ات... فدای راه رفتنت... فدای هوش کهکشونیت چقدر کارت درسته پوران خانم!». 
ناخودآگاه لبم باز می‌شود به خنده و روزم آفتابی‌تر می‌شود. خوشحال می‌شوم از حدس اشتباهم. اینکه می‌بینم دو نفر چقدر با هم حالشان خوب است و گوشه‌ای از این شهر نوه‌ای مثل رفیق با مادربزرگش حرف می‌زند و قدر بودنش را می‌داند. قدر تجربیاتش را. قدر محبت‌های بی‌جایگزینش را. خوشحال می‌شوم برای پوران‌خانم. برای نسبتِ عمیق و باعاطفه‌شان. خوشحال می‌شوم خدا سهمم کرد امروز روی این سکوی سیمانی نفس تازه کنم و زیرلبی بگویم آقایوسف! اسفناج مرجی معرکه است اما به نظرم فقط دوست داشتن موجب تقویت سیستم ایمنی بدن می‌شود و لاغیر.

سنجاق
امام باقر(ع) می‌فرمایند: «الدِّینُ هُو الحُبُّ و الحُبُّ هُو الدِّین»
دین همان محبت است و محبت همان دین.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه