علاج کنید این زخم کهنه را

نگاهی به آشوب‌ها و اغتشاشات پس از انقلاب و چند درس از ناآرامی‌های اخیر

علاج کنید این زخم کهنه را

سیدمصطفی خاتمی


سن من قد نمی‌دهد که وقایع سال‌های ابتدایی دهه60 که تا حد جنگ شهری پیش رفته بود را به یاد بیاورم اما غائله ۹خرداد ۱۳۷۱ مشهد را کاملاً به یاد دارم. شورشی که با نبود رهبری، انسجام، هدف مشخص و احتمالاً بدون هدایت و حمایت خارجی تا مرز سقوط استانداری خراسان پیش رفت.
حوادث تیرماه ۷۸ را هم دیده‌ام که شاید تا آن زمان و پس از وقایع سال‌های ابتدایی انقلاب گسترده‌ترین اعتراض‌ها و ناآرامی‌های سراسری در کشور بود.
مهم‌ترین این جنس حوادث، فتنه ۸۸ و شورش سیاسی جمع زیادی از تهران‌نشینان در برابر رأی اکثریت مردم کشور بود. ماجرایی که با دوپینگ رسانه‌ای و سیاسی داخلی و خارجی چند ماه طول کشید تا سرانجام پس از عاشورای ۸۸ و با حضور مردم فروکش کرد.
حوادث دی ۹۶ و آبان ۹۸ نیز با همه گستردگی‌اش گذشت.

در همه این تجربیات هر زمان که اعتراض تبدیل به اغتشاش و آسیب به اموال عمومی و شخصی و حمله به افراد شد، دیری نپایید که از یک سو حضور و جمعیت مردم در اعتراض‌ها کم‌کم آب رفت و از سوی دیگر نیروهای امنیتی نیز طبیعتاً نسبت به سرکوب اغتشاش‌ها اقدام کردند و در نهایت اعتراض‌ها بدون نتیجه خاصی خاتمه یافت.
وقایع سال۶۰ به پشتوانه رئیس‌جمهور معزول و همچنین یک تشکیلات سیاسی منسجم و میلیشای آن بود و دنباله آن تا سال‌ها کشیده شد. غائله مشهد ریشه اقتصادی جدی داشت. حوادث ۷۸ و ۸۸ با زمینه‌های سیاسی پررنگ بود. حوادث ۹۶ و ۹۸ نیز بر پایه خواسته‌ها و اعتراض‌های اقتصادی شکل گرفت. اما بدنه تنش‌های چند روز اخیر غیر از اقلیتی که سوار بر موج شدند (و اهداف سیاسی غیر از موضوع گشت ارشاد را دنبال می‌کردند) عمدتاً شامل نوجوانان و جوانانی است که درگیر هیجان‌های سنّی و انتهای خواسته‌شان پوشش اختیاری است. بدیهی است ناآرامی‌های اخیر در پی درگذشت تلخ مهسا امینی در برابر حوادث پیش‌گفته اساساً اتفاق خاصی به حساب نمی‌آید که بخواهد نتیجه‌اش براندازی نظام باشد. با وجود همراهی اولیه بخش زیادی از افکار عمومی با انتقادها و اعتراض‌ها به گشت ارشاد (حتی بعضی دلبستگان به انقلاب اسلامی)، به محض خط‌‌دهی رسانه‌های بیگانه و ورود عناصر مشکوک رسانه‌ای و میدانی و تبدیل شدن اعتراضات به آشوب روشن بود که دیر یا زود این حرکت به شکست منجر خواهد شد.
اما حالا و پس از پایان ناآرامی‌ها باید چند نکته را برای آینده پیش ‌رو مدنظر داشت: 

نگرانی نسبت به سرمایه اجتماعی
۱. گرچه این شعله به سردی گرایید، اما هزینه‌های خسارت‌بار آن را نمی‌توان نادیده گرفت. روایت نهادهای رسمی درباره دلیل مرگ خانم امینی با وجود ارائه شواهد منطقی، هنوز از سوی بخش زیادی از افکار عمومی پذیرفته نشده است. این بی‌اعتمادی و کاهش سرمایه اجتماعی حاکمیت خطرناک است. هر بار که چنین تنش‌هایی شکل می‌گیرد قطعاً به این اعتماد و سرمایه ضربات بیشتری وارد می‌شود. در نهایت شاید به دلایل مختلف رابطه بخشی از مردم با نظام شکل قبلی و قلبی خودش را بازنخواهد یافت. هشداردهنده است به جایی برسیم که برخی از مردم سخن آن پیرمرد روستایی را تکرار کنند که: «خودتان می‌دانید و مملکتتان»، چیزی که شاید بتوان از آن به عنوان طلاق عاطفی مردم و نظام یاد کرد.

توجه به آتش زیر خاکستر
۲. اینکه گمان کنیم ماجرا با راهپیمایی‌های سراسری خاتمه یافته و چشم فتنه کور شده است کاملاً خطاست. چه حضور مردم از باب مخالفت با اغتشاش‌ها و توهین به مقدسات باشد و چه حتی در حمایت بی‌قید و شرط از نظام، این راهپیمایی در نهایت جلوه بیرونی اعتراض و اغتشاش را می‌پوشاند. کدورت‌های پیش‌ آمده و سوءتفاهم‌ها همچنان باقی است و حکم آتش زیر خاکستر را دارد. ضمن آنکه دوقطبی پدید آمده شدیدتر می‌شود به ‌ویژه آنکه با وجود ظرفیت قانونی همچنان هیچ مسیر منطقی برای تجمعات و اعتراضات نسبت به تصمیمات و فرایندهای مدیریتی کشور دیده نمی‌شود. از سوی دیگر چه بسا برخی مسئولان و شخصیت‌ها این راهپیمایی‌های ضداغتشاش را به عنوان تأییدی بر گشت ارشاد و عملکرد آن مصادره کنند که خود اشتباه محاسباتی هولناکی است.

وظیفه رسانه: پیش‌بینی و پیشگیری
۳. در حوادث اخیر مطابق معمولِ شرایط بحرانی، تصمیم‌گیران دست به دامن رسانه شدند و در نتیجه در صداوسیما گفت‌وگوهایی شکل گرفت که بازخورد بسیار خوبی هم داشت اما متأسفانه تجربه نشان می‌دهد بلافاصله پس از فروکش ظاهری بحران، بسیاری از چهره‌های حاضر در این گفت‌وگوها اغلب با فشار نهادهای غیررسانه‌ای دوباره ممنوع‌التصویر و بسیاری موضوعات نیز منطقه ممنوعه تلقی می‌شوند. کاش برای یک بار از تجربه‌های پیشین بیاموزیم که پیشگیری بهتر از درمان است. رسانه پیش و بیش از آنکه بحرانی آغاز شود باید وقوع آن را پیش‌بینی و از آن جلوگیری کند. رسانه‌ای که هر روز به بهانه‌ای دچار سانسور و خودسانسوری شود بی‌خاصیت و ابتر است. بگذاریم دعواها و اعتراض‌ها در رسانه‌ها طرح شود وگرنه به کف خیابان کشیده خواهد شد. رسانه‌های رسمی ما باید جرئت کنند تا موضوعات را به گفت‌وگو و بررسی بگذارند. مطالبه رهبر انقلاب برای جهاد تبیین در صورتی محقق می‌شود که مطالبات پیشین ایشان درباره آزاداندیشی محقق شود. انتشار یک سری شعار توسط فعالان مجازی نامش هر چه باشد جهاد تبیین و بصیرت‌افزایی نیست. تبیین نیازمند گفت‌وگو، مفاهمه و همراهی مخاطب است. زمانی که حتی بسیاری از متدینان و دلدادگان انقلاب اسلامی نسبت به پاره‌ای موضوعات همچون گشت ارشاد سرشار از ابهام و سؤال‌اند چگونه توقع داریم اقشار به اصطلاح خاکستری نسبت به آن موضوعات همراهی کنند؟

درمان زمینه‌های اعتراض
4. پیش از این اشاره شد که خاتمه این ناآرامی‌ها با محوریت آزادی حجاب بدیهی بود؛ چرا که واقعاً دغدغه طیف کثیر و وسیعی از جامعه نیست. اما در اتفاقاتی همچون دی ۹۶ و آبان ۹۸ بدنه اصلی معترضان را کسانی شکل می‌دادند که ناامیدانه و خشمگین مطالبات جدی اقتصادی و معیشتی داشتند. چنین زمینه‌های اعتراضی اگر درمان نشوند، مستعد حوادث بسیار سهمگین‌تر و پیچیده‌تری خواهند بود. این سخن نافی هزینه‌ها و آسیب‌های ناآرامی‌هایی از جنس حوادث اخیر نیست.

رهبران برانداز
5. روزگاری سطح رهبری براندازان بنی‌صدر و رجوی بود. بعدها برخی جریان‌های داخلی، اپوزیسیون شدند و اشخاصی همچون سروش، کدیور، میرحسین موسوی و کروبی در میان رهبران معترض یا مخالف جمهوری اسلامی دیده می‌شدند. اما بداقبالی آنجاست که حالا  علی کریمی و پرستو صالحی شده‌اند رهبران جنبش برانداز. به گمانم ضروری است که عقلای قوم برای این آبروریزی فکری کنند. سطح پایین رهبران برانداز، سطح ما را نیز تنزل خواهد داد.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه