ای عشق همه بهانه از توست

ای عشق همه بهانه از توست

رقیه توسلی

از مردمک چشم او دارم می‌روم کربلا. به ساعت چهارونیم بعدازظهر ایران. همه حواس من و دو دوست دیگر، پیش اوست. پیش رفیقی که یک روز هم نمی‌شود برگشته از سفر. از عراق. از بهشت. از بین‌الحرمین.


شور و ذوق دارم و دلم می‌خواهد کنارش بنشینم که نمی‌شود. چیزی شبیه به سرما و کرونا با خودش آورده و مشکوک است. از دست و صورت آفتاب سوخته‌اش که بگذرم، پیداست نور خیلی به قلبش تابیده. جوری با عشق حرف می‌زند که پلک‌ها را می‌بندم. نمی‌شود فقط بمانم خانه‌اش. باید بروم. یک یاعلی بگویم و راهی شوم. بروم پاسپورت به دست سمت مرز. جایی که این روزها همه هروله می‌کنند طرفش. «معصومه»جان تعریف می‌کند و من خاطراتش را مجسم می‌کنم. انگار می‌کنم خودمم. وای از این انگار. چقدر انگارش شهد و نبات است. 
از مشایه می‌گوید برای ما کربلا نرفته‌ها... از آقایی که کودک خردسالش را گذاشته بود روی شانه و عمود به عمود پدری می‌کرد... از عرب چفیه به سری که گلاب اسپری می‌کرد سمت جمعیت با شلنگ... از رزمنده الحشدالشعبی با دو پای مصنوعی که رطب نخلستان خودش را آورده بود و بغضش تمامی نداشت... از باد سوزان که هی می‌پیچید میان موکب‌ها و چادرها و علم‌ها، جوری که نمی‌شد قلبت را از جا نکند و با خودش نبرد توی تاریخ، سروقت کاروان اُسرا، سروقت مصائب قوم بنی‌هاشم، پابوس عمه سادات، رقیه خاتون، نیزه‌ها، رأس‌های مقدس... می‌گوید از نوجوان عراقی که همپای پدر و پدربزرگش آب معدنی می‌داد دست زوار و می‌گفت؛ تفضل سيدی تفضلی سيدتی... از چای شیرین عراقی... از گروه تواشیح دشداشه‌پوش... از خادمان کم‌سن و سال پاکستانی... از قیمه‌پلوی ایرانی و سینی‌های بابرکت انگور یاقوتی و هندوانه... از دسته‌ای بانوی مسن که عصازنان می‌رفتند و سلام‌های گریان می‌دادند به آقا اباعبدالله... از نمازهایی که طعمش هیچ کجای عالم پیدا نمی‌شود.
چشم‌هایم را باز می‌کنم. معصومه‌جان دارد مُهر و تسبیح، سوغات می‌دهد. تسبیحش سرخ است. سرخ عین دل کربلا رفته‌اش و عین دل نرفته ما. نمی‌دانم چه شده اما توی سَرَم مداحی عربی می‌خواند، روی زغال‌های گداخته آقایی اسپند می‌پاشد، عمودها را می‌بینم، چادر سیاهم خاکی می‌شود و دارم به زائران بی‌کفش سلام می‌کنم. نمی‌دانم چه شده اما حال کسی را دارم که یک قدم به کربلا نزدیک شده و می‌داند آقا امام حسین(ع) آن قدر مهربان و باعنایت است که میهمانِ خوب و بد سوا نمی‌کند و حتماً روزی که رزقم باشد اجابت می‌شوم.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه