
نفس عمیق
احمدی
میدونی خوشبختی چیه؟ خوشبختی یعنی اینکه لباس نوکریش رو بپوشی، تو یه شب خدمتی تو صحن کهنه بایستی و چشماتو بدوزی به گنبد و گلدستهاش که بعدش هر کار بکنی میبینی نمیتونی چشم و دل از این همه درخشندگی برداری. با نگاه به گنبدش میگم آقاجانم از معرفت من تا حقیقت شما فاصله هست، از زمین تا آسمون خودت دست نوکرت رو بگیر و سالم به مقصد برسون. بعد زیر لب ازش میخوام امشب هم به دل خسته و درماندهام سری بزنه و توفانی از آرامش در وجودم بهپا کنه که هیچگاه خسته نشم. بعد حس میکنم چقدر دلم میخواست کبوتر میبودم و ساعتها دور گنبد طلاییش چرخ میزدم. بعد نفس عمیق میکشم و دونه دونه حاجتهام رو میگم و یکی یکی اونایی که التماس دعا بهم گفتن رو یادم میاد و چرتکه میندازم؛ محمد آقا، زینت خانم، اونی که مریض داشت، اونی که پشت کنکوری بود، اونی که دم بخت بود و لنگ خونه و جهیزیه، اونی که دنبال کار بود و... دستمو میبرم بالا و میگم آقا جانم به حق دردانهتون حضرت جوادالائمه(ع) کار همه رو روبهراه کنید و حاجاتمون رو روا کنید... الهی آمین. هنوز شبه و من دارم به شما فکر میکنم و در قلبم باهاتون حرف میزنم. احساس میکنم
کم کم داره سحر میشه، هوا لطافت خاصی به خودش گرفته، حرم پر شده از حضور باشکوه جن و ملک؛ همه در حال تسبیح خدا و زیارت امام رضا. به نظرم درخشش گنبد چند برابر شده و شمیم خوشی در فضا پیچیده. کمی نفسهایم را عمیقتر میکشم. بدجور شیفته این عطر شدهام.
کم کم داره سحر میشه، هوا لطافت خاصی به خودش گرفته، حرم پر شده از حضور باشکوه جن و ملک؛ همه در حال تسبیح خدا و زیارت امام رضا. به نظرم درخشش گنبد چند برابر شده و شمیم خوشی در فضا پیچیده. کمی نفسهایم را عمیقتر میکشم. بدجور شیفته این عطر شدهام.
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها