مخاطب خاص
رقیه توسلی
دیروز خانمی موقع تعویض باتری ساعتش گفت: «هدیه مادربزرگمه. کارم نکنه اگه، جاش باز رو دستمه».
چقدر بعضی جملات بار معناییشان بالاست و پشتش کلی عشق و مهربانی و زندگی نشسته. مثل همین جمله. همین دوست داشتن قشنگ. حالا که بیشتر فکر میکنم می بینم مدام درحال شنیدن مشابه این جمله ام. جمله های بهدردبخوری که درنهایت به احوال درجه یک تبدیل می شوند و دنیا را می سازند. تصمیم می گیرم برای شنیدن این ابراز علاقه ها و جملات بی نظیر، تمام امروز گوشم را تیز کنم و در همه مکانها و زمانها، آدمها را بپایم. نمی دانم چرا! شاید میخواهم یاد بگیرم، شاید هم دلم برای کنجکاوی لک زده، شاید هم به این دلیل که تقلای زیبا برای ایجاد حال خوب را دوست دارم.
زیر بازارچه
50 هزار تومانی مچالهای میبینم دست آقای باربر حدوداً 60 ساله. دارد رو به آقایی می گوید: «الهی خدا برکت بذاره تو سفره ت». خانم جوانی رو به خانم دیگری: «خیالت تخت! دخترا رو من میبرم کلاس. تو نوبتتُ برو. این دکترِ بدقلقه. سه ماه یکبارم وقت نمیده».
توی اتوبوس
«آره مشتی. ناسلامتی فامیلیما. شماره حسابتُ بده، فقط طرفای غروب میریزم به کارتت».
آرامگاه
دختری نشسته کنار مزار پدرش:«باباجون! غذایی که دوست داریُ پختم و خیرات کردم».
خیابان
«نونوایی شلوغه. شما نه. از مامان بپرس چندتا میخواین خودم میگیرم براتون». این جمله مرد دوچرخه سواریست درحال دور شدن.
کیف میکنم از داشتن همشهریهای با عشق و با خیری که مهربانی برایشان مهم است و کلی با جملاتشان روزم را ساختند.
به خودم برمیگردم. وقت هم که باشد وقت آن است بجورم خودم را امروز با دنیا چندچندم. با مردمانی که میشناسم و نمیشناسمشان. جوری تا کرده ام آیا که یک نفر حداقل دلشاد شده باشد؟
پی نوشت
امام صادق (ع) می فرمایند:
خدايا از تو خوبى، آراستگى و محبت را خواستارم و از بدى و دشمنى و كينه به درگاهت پناه می برم.
چقدر بعضی جملات بار معناییشان بالاست و پشتش کلی عشق و مهربانی و زندگی نشسته. مثل همین جمله. همین دوست داشتن قشنگ. حالا که بیشتر فکر میکنم می بینم مدام درحال شنیدن مشابه این جمله ام. جمله های بهدردبخوری که درنهایت به احوال درجه یک تبدیل می شوند و دنیا را می سازند. تصمیم می گیرم برای شنیدن این ابراز علاقه ها و جملات بی نظیر، تمام امروز گوشم را تیز کنم و در همه مکانها و زمانها، آدمها را بپایم. نمی دانم چرا! شاید میخواهم یاد بگیرم، شاید هم دلم برای کنجکاوی لک زده، شاید هم به این دلیل که تقلای زیبا برای ایجاد حال خوب را دوست دارم.
زیر بازارچه
50 هزار تومانی مچالهای میبینم دست آقای باربر حدوداً 60 ساله. دارد رو به آقایی می گوید: «الهی خدا برکت بذاره تو سفره ت». خانم جوانی رو به خانم دیگری: «خیالت تخت! دخترا رو من میبرم کلاس. تو نوبتتُ برو. این دکترِ بدقلقه. سه ماه یکبارم وقت نمیده».
توی اتوبوس
«آره مشتی. ناسلامتی فامیلیما. شماره حسابتُ بده، فقط طرفای غروب میریزم به کارتت».
آرامگاه
دختری نشسته کنار مزار پدرش:«باباجون! غذایی که دوست داریُ پختم و خیرات کردم».
خیابان
«نونوایی شلوغه. شما نه. از مامان بپرس چندتا میخواین خودم میگیرم براتون». این جمله مرد دوچرخه سواریست درحال دور شدن.
کیف میکنم از داشتن همشهریهای با عشق و با خیری که مهربانی برایشان مهم است و کلی با جملاتشان روزم را ساختند.
به خودم برمیگردم. وقت هم که باشد وقت آن است بجورم خودم را امروز با دنیا چندچندم. با مردمانی که میشناسم و نمیشناسمشان. جوری تا کرده ام آیا که یک نفر حداقل دلشاد شده باشد؟
پی نوشت
امام صادق (ع) می فرمایند:
خدايا از تو خوبى، آراستگى و محبت را خواستارم و از بدى و دشمنى و كينه به درگاهت پناه می برم.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
خرید کتاب با چاشنی بسته متبرک
-
خزانه عشق و ارادت
-
تقویت بنیاد خانواده راهکار مقابله با جنگ نرم است
-
خوشا به حال آنکه مبتلای رضاست
-
مخاطب خاص
-
از سر گرفته شدن ضیافت افطار مسجدالنبی پس از دو سال
-
اهدای 954 برگ اسكناس از77 كشور به موزه حرم
-
در جستوجوی عدالت علوی
-
هماندیشی برای ترویج پیام «مباهله»
-
انسان تا بینهایت میتواند خودش را بسازد