و این جیب‌های شرمنده

و این جیب‌های شرمنده

رقیه توسلی

از آن ‌روزهاست که دلم می‌خواهد با خودم حرف بزنم، نه با مسئول و دست‌اندرکار و مدیری... به عنوان مخاطب فقط بنشینم و زل بزنم به قیمت‌های نجومی که احاطه‌مان کرده‌اند... زل بزنم به لباس و خشکبار و کتاب و گوشت و گل و برنج و میوه و اثاث منزل و ماشین و خانه که قیمتشان داغ می‌زند... به زندگی که توی هر مغازه نفس‌گیر شده... به پیرزنی که دیدم امروز عطای شاد کردن نوه‌اش را بخشید به لقایش و ماشین اسباب‌بازی را برگرداند چون گفت جیبش کفاف نمی‌دهد... به آقای جوانی که بعد پرسیدن قیمت قزل‌آلا خندید و راهش را کج کرد و رفت... به لب گزیدن خانومی که قیمت کل میوه‌هایش را روی ترازو دید... به خودم که از خیر خرید آجیل گذشتم، از خیر گل‌هایی که کلی می‌توانست خانه را با انرژی و زیبا و سرحال کنند... به «باغبون مراد» که داشت پشت تلفن خودش را لعن می‌کرد که چرا سر تابستانی دل‌دل کرده و برنجش را نخریده... به دختر همسایه که مادرش می‌گوید: «سر یک جفت کفش کتونی که قیمتش کفِ عرف بازاره، دو روزی میشه قهر کرده»... به همکارم که عزای تعویض لاستیک ماشینش را گرفته... به آقایی که توی صف اتوبوس برای همسرش تشریح می‌کند دو تا پیراهن را کارت کشیده پانصد هزار تومان و بعد به قبض توی دستش اخم و تخم می‌کند.
از آن ‌روزهاست که به گمانم کالاها می‌خواهند خودی نشان بدهند و قیمت به رخ بکشند و قصدی ندارند جز چزاندن عقل معاش!
یکی از آشنایان که هرازگاهی از جنوب بار می‌آورد پیام فرستاده. پیامک را باز می‌کنم. ارقام پالتو و مانتوهایش خواندنی‌ست. پوووووف دارد. نخریدنی‌ست. نمی‌دانم چرا یک آن فکرم می‌رود پیش کسانی که 30-20 میلیون تومان ماهانه واریز می‌شود به حسابشان، پیش کسانی که دخل و خرجشان حسابی جور است با هم. پیش آن‌ها که اصطلاحاً غمِ نان ندارند.
 
سنجاق
منِ دلسوز: بیچاره بچه‌ها و بیچاره اسباب بازی‌هایی که به همدیگه نمیرسن.
منِ خسته: کارتن‌خواب‌ها را ببین. وضعیتشون از ما قرمزتره... شکرگزار باش!
منِ پرسشگر: مسئولین آیا زیر خط فقر زندگی می‌کنند!؟

پی‌نوشت
پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند:
كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ
بدانيد كه همه شما مسئوليد و همه شما نسبت به زيردستانش بازخواست مى‌شويد.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه