«جانبازی» فرصتی برای دریافت رحمت الهی

پای صحبت پزشک جانبازی که 20 سال است در دارالشفاء خدمت می‌کند

«جانبازی» فرصتی برای دریافت رحمت الهی

محمدحسین مروج

به مناسبت روز جانباز در فضایی دوستانه، پای صحبت‌های بی‌ریا و دوست‌داشتنی «دکتر هوشنگ بزرگی» جانباز و پزشک متخصص دارالشفاء امام (ع) نشسته‌ایم. بزرگی 57 ساله و پزشک متخصص پوست است. بخش‌هایی از این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

روز اول جانبازی
من متولد شهرستان بابل هستم و در تاریخ بیست و پنجم بهمن ماه 1363 در سن 20سالگی در نبرد با گروهک‌های ضدانقلاب در منطقه عملیاتی موسوم به مثلث «مهاباد- بوکان- میاندوآب» در استان آذربایجان غربی با اصابت گلوله مستقیم مجروح شدم. دوستان و همرزمانم برایم تعریف کردند در حالت بیهوشی به بیمارستان امام خمینی(ره) شهر تبریز منتقل شدم. خوب به خاطر دارم وقتی در بیمارستان و پس از عمل جراحی به هوش آمدم احساس کردم دست‌ها، پاها، انگشتان، سر، چشم‌ها، گوش‌ها و خلاصه بدنم صحیح و سالم است... متوجه نبودم دچار چه نوع مجروحیتی شده‌ام. فقط می‌دیدم که شیلنگ و لوله‌ای برای تخلیه خون به یک طرف پهلوی من آویزان است و یک کیسه سرم و خون هم از طرف دیگر به بدنم وصل شده است. با خودم گفتم من که همه اعضای بدنم صحیح و سالم است، اینجا چه می‌کنم؟ همان روز پزشک جراح و معالج به بالین من آمد و احساس کردم مطلبی را می‌خواهد به من بگوید، اما وسط حرف‌هایش گاهی مکث و بعد 
سکوت می‌کند.
دلم را به دریا زدم و گفتم: «آقای دکتر، اگر مطلبی هست بدون خجالت، رک و راست به من بگویید، من چه کارم شده است؟ خودم بعداً به همراهان و خانواده‌ام می‌گویم». دکتر با لبخند گفت: به لطف خدا از خطر مرگ نجات پیدا کردی، اما به علت اصابت مستقیم گلوله به ناحیه نخاع، فعلاً پاهایت بی‌حس و بی‌حرکت هستند و این حالت ممکن است، یک ماه، دو ماه، 6ماه، یک سال، دو سال و یا بیشتر طول بکشد. پس از شنیدن این حرف، نخستین جمله‌ای که به او گفتم، ذکر شریف «الحمدلله» بود... این پزشک معالج انگار که یک بار سنگین و یک مسئولیت بزرگی را از روی دوشش برداشته باشند، نفس راحتی کشید و با لبخند صورتم را بوسید.

جانباز با خداوند معامله می‌کند
سرور و سالار همه جانبازان حقیقی و واقعی، آقا حضرت قمر بنی‌ هاشم، ابوالفضل العباس(ع) است که ایشان مظهر اخلاص، وفاداری و جانبازی واقعی در تمام تاریخ بشریت تا روز قیامت هستند. البته من خودم را لایق عنوان «جانبازی» نمی‌دانم، اما به نظر من عنوان «جانباز» یک اصطلاح توصیفی از طرف افراد جامعه برای تکریم و بزرگداشت دلاوری‌ها و از خودگذشتگی انسان‌هایی است که در راه خدا قیام کرده و در اثر حملات دشمنان به افتخار مجروحیت یا معلولیت نائل شده و این توصیف بیانگر همین خصوصیات در افراد ذکر شده است. هر چند باید توجه داشته باشیم که همراه با این توصیف و تعبیری که دیگران از جانبازان دارند، مسئولیت‌ها و تکالیف سنگینی هم بر عهده و دوش جانبازان است که علاوه بر صبر و تحمل و بردباری رنج‌ها و مشکلات و سختی‌های جانبازی، باید به این تکالیف و مسئولیت‌ها هم توجه اساسی داشته باشند و آن حفظ این حالت‌ها و توصیف‌ها برای رضایت و خشنودی خداوند است. جانبازی، فرصتی برای دریافت رحمت الهی است که جانبازان باید قدرش را بدانند.
جانباز با خدا معامله می‌کند. اصولاً زندگی زمانی ارزش و معنا دارد که در راه رضایت پروردگار باشد. هدف نهایی رضایت الهی است و این میسر نمی‌شود مگر از طریق خشنودی حضرات معصومین(ع) که واسطه و شفیع انسان پیش پروردگار می‌شوند.        

چرا دارالشفاء امام(ع)؟
در سال 1362 که هنوز مجروح نشده بودم روزی با چند نفر از دوستان جبهه و جنگ برای زیارت به شهر مشهد و حرم امام رضا(ع) مشرف شدیم. یادم هست که آن موقع از طرف صحن امام خمینی(ره) که الان سرپوشیده شده و رواق بزرگی به همین نام در حرم هست، به داخل حرم مشرف شدیم. تعدادی از خادمان و دربانان حرم مطهر مشغول جاروکشی بودند و اشعار زیبایی را هم می‌خواندند. آن موقع در دلم یک آرزو داشتم و آن این بود که بتوانم من هم به حرم امام رضا(ع) و تشکیلات آستان قدس رضوی خدمت کنم.
با خودم همان جا نیت کردم اگر پس از پایان جنگ زنده ماندم، حتماً به مشهد بیایم و تمام تلاشم را برای خدمت به مجموعه حرم مطهر امام هشتم(ع) به کار گیرم. پس از اینکه در آذرماه 1380 دوره تخصص پزشکی در رشته پوست را در دانشگاه علوم پزشکی مشهد با موفقیت پشت سر گذاشتم و پس از دریافت شماره و مدرک نظام پزشکی، بدون هیچ معطلی به دارالشفاء امام(ع) در مؤسسه درمانی آستان قدس رضوی مراجعه کردم و نامه‌ای مبنی بر اینکه دوست دارم در این مجموعه که وابسته به تشکیلات بارگاه مقدس امام رضا(ع) است، خدمت کنم نوشتم و آن را به مدیر داخلی مجموعه دارالشفاء آستان قدس رضوی تحویل دادم. ایشان و همکارانش هم پس از بررسی مدرک تخصص پزشکی من و سایر مدارک و اسنادم، من را برای همکاری با این مجموعه دعوت کردند. از آن موقع تاکنون، 20سال است که توفیق خدمت به مجموعه دارالشفاء امام(ع) را خداوند به لطف امام رضا(ع) به من عطا کرده است.

غبطه یک جانباز
من همیشه به اخلاص و توفیقاتی که خداوند به برخی از انسان‌ها می‌دهد، غبطه می‌خورم و آنان را در دلم تحسین می‌کنم. من به عنوان یک انسان معمولی و عادی به نظر خودم نتوانسته‌ام تاکنون برای خدا و دین و مردم کاری بکنم، اما وقتی افراد بااخلاص مانند شهدای دوران دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و یا جانبازانی که با روحیه‌ای شاد و بااخلاص به دیدار پروردگار نائل می‌شوند و ایمان و ارادت مستحکمی به پروردگار متعال و حضرات معصومین(ع) دارند را می‌بینم به این افراد بااخلاص و با صفای باطن و مجاهدان و رزمندگان بی‌ادعا و بی‌ریا در صحنه‌های نبرد حق علیه باطل و... واقعاً غبطه می‌خورم. خوشا به حالشان.

یک درخواست دیگر
گاهی با خودم فکر می‌کنم ما هر چه داریم از امام هشتم(ع) است و چطور رویمان می‌شود باز هم چیزی از امام بخواهیم. هر چند امام هشتم(ع) آن قدر رئوف و مهربانند که افرادی مثل من روسیاه هم به لطف و عنایات آن حضرت امیدوار هستند. آخرین درخواست من در زندگی دنیوی و در حیات اخروی از امام هشتم(ع) این است که از ایشان می‌خواهم به کردار و رفتار من روسیاه نگاه نکنند که هیچ ارزش و اخلاصی در آن نیست و امیدوارم حضرت رضا(ع) به بزرگواری خودشان، یک نگاهی به «هوشنگ بزرگی» کنند تا او هم در مسیر هدایت الهی از شفاعت آن حضرت بهره‌مند شود. زیرا دلم خوش است که نامم «کبوتر حرم» است.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه