زنی ایستاده در غبار

نگاهی به فیلم «سرهنگ ثریا» ساخته لیلی عاج

زنی ایستاده در غبار

سازمان هنری رسانه‌ای اوج که سابقه طولانی در ساخت فیلم‌هایی با محوریت رخدادهای واقعی تاریخ معاصر دارد امسال با «سرهنگ ثریا» به جشنواره چهل‌ویکم آمده است؛ تازه‌ترین تولید این مجموعه نیز در امتداد همین روایت‌هاست و لیلی عاج داستان بکری را دستمایه ساخت نخستین فیلم بلندش کرده است.


​​​​​​​عاج که از اهالی تئاتر است و پیش از ساخت نخستین فیلم خود کارگردانی نمایش‌های متعددی همچون «کجایی ابراهیم»، «خواب زمستانی»، «قند خون»، «بابا آدم»، «کمیته نان» و... را بر صحنه تئاتر تجربه کرده، حالا «سرهنگ ثریا» را براساس یکی از همین نمایش‌ها یعنی «بابا آدم» که داستانی درباره قرارگاه اشرف دارد، ساخته و در واقع می‌توان این فیلم را نسخه سینمایی از این تئاتر دانست.
«سرهنگ ثریا» روایتی از تلاش خانواده‌های رنج‌دیده است که به کمپ اشرف می‌روند تا فرزندانشان را که فریب خورده سازمان مجاهدین خلق هستند پس از سال‌ها دوباره ببینند اما این دیدار قسمتشان نمی‌شود. برهمین اساس شاید مهم‌ترین ویژگی «سرهنگ ثریا» را بتوان در روایت داستانی واقعی دانست که تا به حال کمتر به آن پرداخته شده و هنوز هم خانواده‌هایی از این مصیبت در رنج و چشم انتظار فرزندانشان هستند. 
این فیلم که در لوکیشنی بیابانی و در شرایط سخت جغرافیایی تولید شده، بیشتر به یک نمایش میدانی شبیه است و اگرچه تاکنون فیلم‌های زیادی درباره منافقین ساخته شده اما این بار دوربین از پشت سیم‌های خاردار اشرف فراتر نمی‌رود و در کنار رنج و ناباوری خانواده‌های فریب‌خوردگان می‌ایستد و این صدای سال‌ها دوری و بی‌تابی است که از پشت بلندگوها و فریادهای خشمگین و از سر استیصال خانواده‌ها راه خود را به کمپ اشرف باز می‌کند اما بی‌صدا برمی‌گردد. با این حال آنچه بر پرده سینما می‌بینیم به جذابیت روایتی که درباره آن می‌خوانیم نیست و به نوعی کشش داستان از روایت آن پیشی گرفته و آن طور که باید از چنین فرصت بکر و مغتنمی به خوبی استفاده نشده است.
فیلم بدون تعلیق‌های مؤثر و التهاب‌های نفسگیر در یک روایت مستمر و بدون فراز و فرود می‌گذرد. دوربین از محل اسکان خانواده‌های منتظر تا ورودی اشرف در یک خط طولی در رفت و آمد است، شاید تنها عنصری که بتوان آن را به غایت در خدمت «سرهنگ ثریا» دانست جغرافیا باشد؛ اما ارتباط شخصیت‌ها با یکدیگر سست و بی‌جان است. به یاد بیاورید «سفر به چزابه» زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور و در راه ماندن کاراکترهای داستان را که چطور به یکدیگر گره ‌خوردند، هویت یافتند و فیلم را پیش بردند. اما اینجا همان طور که از نام فیلم پیداست فرمان دست ثریاست، زنی که چشم انتظار امیرعلی فرزندش است و رهبری خانواده‌های شبیه به خودش را به دست گرفته و جز یکی دو نفری که کارهایش را راه می‌اندازند تقریباً باقی شخصیت‌ها در حاشیه این سفرند و زیر سایه ثریا در بیابان‌اند. تا جایی که حتی با کمی اغماض می‌توان «سرهنگ ثریا» را فیلمی تک‌پرسوناژ دانست که همه کاراکترها حول محور او در گردش‌اند. 
نقشی که ژاله صامتی ایفا می‌کند به واسطه شناسنامه‌ای که دارد حتماً در فهرست گزینه‌های مورد پسند داوران خواهد بود اما با تمام تلاشی که صامتی برای ایفای سرهنگ ثریا به خرج داده، بازی گل‌درشتی دارد و گاهی از کادر بیرون می‌زند. این جنس از بازی، بی‌قراری‌های مادرانه و عجز و لابه در بیابان از همان قاب‌هایی است که نسخه‌های به مراتب بهتر و تأثیرگذارتری هم در سینما دارد و صرف فریادهایی از عمق جان، تأثیر یک نقش را نه تنها بیشتر نمی‌کند چه بسا آن را به ورطه اغراق می‌اندازد؛ با این حال نقش سرهنگ ثریا شانس این را دارد که مورد علاقه داوران باشد و صامتی احتمالاً یکی از نامزدهای سیمرغ نقش اول خواهد بود.

خبرنگار: صبا کریمی

برچسب ها :
ارسال دیدگاه