امام رضا(ع) مرا به خادمی پذیرفت

امام رضا(ع) مرا به خادمی پذیرفت

رقیه الماسی/ نماینده روزنامه در استان زنجان


یک خانواده 10نفره بودیم. پدرم خیلی زحمتکش بود و همه تلاشش این بود که همه هشت فرزندش درس بخوانند و به قول خودش به جایی برسند. ســال 79 تازه کنکــور داده بــودم و رشــته مدیریت دانشــگاه پیام نــور قبــول شــده بــودم. آن زمــان دانشــجوی پیامنور شــدن بــه این آســانی ها نبود. مشکل اصلیام تأمین شهریه دانشگاه بود همان سال برای نخســتین بار به همراه مادربزرگم عازم مشهد شــدیم. آن زمان رفتن به زیارت امام رضا(ع) به این سادگیها هم نبود. با هر زحمتی که بود با اتوبوس عازم مشــهد شــدیم و به حرم رفتیم. جمع و جور کردن هشت فرزند و یک مادر پیر کار سختی بود. یک بار که با مادرم به زیارت رفته بودم گم شدم. خیلی میترسیدم و با اینکه دختر 19-18 سالهای بودم ولی ترس همه وجودم را گرفته بود. خاطرم هست که پدرم تأکید کرده بود هر که گم شد کنار سقاخانه و ایوان طلا بنشیند. انگار از همان روزها ما ترکزبانان به این صحن علاقه بیشتری داشتیم همین طور که نشسته بودم به دانشگاه و تأمین شهریه فکر میکردم. تا اینکه سرانجام پس از مدتی پدرم من را پیدا کرد. پس از برگشــت از مشهد، پیدا کردن یک شــغل برای تأمین شهریه دانشگاه از دغدغه های اصلی ام شده بود.
همین طور کــه در چهــارراه ســعدی دنبــال آدرس یک آگهــی بــرای کار در یک شــرکت بیمه بودم، آگهی جذب کار در روزنامه به چشمم خورد. کنار داروخانه تابلو روزنامه قدس را دیدم. 40 تا پلــه را 20 تا کردم و به طبقه دوم ســاختمان رســیدم خانمی که چهــره بســیار آرامی داشــت مرا بــه گرمی پذیرفت.
در ابتدای صحبتهایش از آستان قدس رضوی و وابستگی روزنامه قدس به آن سخن گفت. از اینکه تنها دلبستگیاش به روزنامه قدس به دلیل متبرک شدن روزنامه به نام امام رضاســت و حقوق 5 هزار تومانی که میتوانست گرهای از مشــکالت مالی مرا در آن دوره باز کند. باورم نمیشــد زیارت اولی بودن من و خانواده و حالا بالفاصله پس از برگشت از مشهد اینجا زنجان و روزنامه قدس...
میدانســتم که این اتفاقات بی دلیل نبودند و امام رضــا(ع) مرا به خادمی پذیرفته بود. آن زمان حدود 15 نفر در روزنامه قدس مشغول کار بودند و پس از گذشت 6سال با یکی از همکارانم ازدواج کردم.
ز آن زمان حدود 22 سال میگذرد. درآمد زیادی در روزنامه ندارم ولی حس قرابتی که به حضرت رضا(ع) دارم در لحظه لحظه زندگیام وجود دارد.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه