پــایـان دوران تک‌قطبی

فضای حاکم بر تحولات بین‌المللی از افول هژمونی ایالات متحده حکایت دارد

پــایـان دوران تک‌قطبی

«ویلسون»، «جورج هربرت واکر بوش» و «گورباچف» اصطلاح نظم نوین جهانی را برای فضای پس از جنگ جهانی دوم به کار بردند. دورانی که ابتدا به دوران دوقطبی و جنگ سرد منتهی شد و سپس به دوران تک‌قطبی آمریکایی و دوران هژمونیک آمریکا تغییر فاز داد. دلایل موجود نشان می‌دهد دوران نظم نوین جهانی به چالش کشیده شده و ستاره پرفروغ آمریکا روزبه روز کم‌نورتر می‌شود؛ دوره‌ای که عده‌ای، از آن به عنوان پایان دوران یاد می‌کنند.


​​​​​​​همزمان جهان در حال فرا تک‌قطبی شدن است و کلونی‌های جدید قدرت رشد می‌کنند. چین به عنوان پرسرعت‌ترین اقتصاد دنیا در حال تبدیل شدن به قدرت اول اقتصادی در جهان بوده و  برای در دست گرفتن رهبری جهانی تجارت تلاش می‌کند. 

پایان عصر صلح آمریکایی
مجله فارن‌افرز در مقاله مهمی درباره رقابت دو ابرقدرت در پاسخ به این پرسش که «آیا چین می‌تواند نظام بین‌المللی را بازسازی کند؟» می‌نویسد: ظهور نظم چین‌محور با هنجارها و ارزش‌های خاص خود همراه است. به نظر می‌رسد مقامات و محققان چینی مطمئن هستند بقیه جهان با دیدگاه شی مبنی بر اینکهPax Americana  (عصر صلح آمریکایی یا نظم بین‌المللی به رهبری ایالات متحده) رو به پایان است، همراه هستند، زیرا آن‌ها با صدای بلند می‌گویند شرق در حال صعود و غرب در حال افول است. خانم لیز اکونومی، مدیر مطالعات آسیا در شورای روابط خارجی آمریکا در امور چین و عضو ارشد مؤسسه هوور دانشگاه استنفورد پس از توجه به «هدف پنهان چین در نظام بین‌المللی» می‌نویسد: طرح  کمربند و جاده، چین را با نفوذ فیزیکی، مالی، فرهنگی، فناورانه و سیاسی‌اش به سایر نقاط جهان در مرکز نظام بین‌المللی قرار داده است. بر اساس یک ارزیابی، این طرح اکنون بیش از 60 کشور را تحت تأثیر قرار می‌دهد و از 200 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری چین فراتر رفته است. فرانسیس فوکویاما، صاحب نظریه «پایان تاریخ» نیز با تغییر مواضع خود با نفی قدرت بلامنازع آمریکا در کتاب «پس از پایان تاریخ» می‌نویسد در پیروزی بلامنازع سیاسی و اقتصادی نظام لیبرالیسم در دنیا، بیش از‌اندازه خوشبین بوده است. او می‌گوید شواهد چیزهای دیگری را نشان می‌دهد. برخی نشانه‌های دیگر مانند حمله روسیه به اوکراین و قد علم کردن این کشور در جنگ نیابتی علیه آمریکا نیز یکی از دلایل افول هژمونی آمریکا در دوران کنونی است. بی‌اعتمادی کشورهای جنوب غرب آسیا به غرب و فاصله گرفتن برخی همپیمانان راهبردی آمریکا مانند عربستان از این کشور و سر برآوردن کانون‌های جدید قدرت مانند اجلاس شانگهای نیز از دیگر دلایل دوران گذار است.
حتی می‌توان قدرت گرفتن نیروهای چپ‌گرا در آمریکای لاتین را در چرخش همین قدرت‌ها دانست. روی کار آمدن گوستاوو پترو چپ‌گرا در کلمبیا و معاون او فرانسیا مارکز از فعالان ضداستعمار در آمریکای لاتین از مهم‌ترین تغییرات این الگو در این منطقه است. البته دومینوی چپ‌گرایی به سایر کشورها نیز کشیده شده است. پیروزی قاطع لوپز در مکزیک در سال ۲۰۱۸، روی کارآمدن جنبش پرونیست چپ با پیروزی «آلبرتو فرناندز» در آرژانتین، «پدرو کاستیو» در جمهوری پرو، «گابریل بوریک» در شیلی و «سیومارا کاسترو»ی سوسیالیست در انتخابات هندوراس نیز در همین راستا حائز اهمیت است. برتری لولا دا سیلوا، سیاستمدار چپ‌گرا و مخالف امپریالیسم برزیل  بر بولسونارو در دور اول انتخابات نیز بسیار مهم است. روی کار آمدن دولت‌هایی با گرایش‌های چپ در این منطقه، زمینه را برای حضور رقبا از جمله چین و روسیه به همراه دارد و موجب کمرنگ شدن حضور آمریکا خواهد شد. چنان‌که اکونومیست می‌نویسد: خطری که از سوی آمریکای لاتین وجود دارد، دور شدن این منطقه از مدار غرب است. جابه‌جایی قدرت به آن معنا نیست که یک کشور یا یک نظام اقتصادی کاملاً از میان می‌رود، بلکه موقعیت آن کشور در نظام جهانی تنزل پیدا می‌کند.

خبرنگار: زینب اصغریان

برچسب ها :
ارسال دیدگاه