چهار پرده از سحرگاه نوزدهم رمضان سال 40 هجری

نگاهی به برخی نقل‌های تاریخی و روایی از لحظه ضربت خوردن امیرمؤمنان(ع) 

چهار پرده از سحرگاه نوزدهم رمضان سال 40 هجری

درباره وقایع مربوط به شهادت امام علی(ع)، نقل‌های تاریخی و روایی متعددی در منابع وجود دارد.


به گزارش خبرگزاری تسنیم، سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال40 هجری قمری مصادف با یکی از تلخ‌ترین رویدادهای تاریخ اسلام است که طی آن، امیرالمؤمنین(ع) در محراب نماز واقع در مسجد کوفه توسط عنصری از خوارج به نام ابن ملجم -لعنةالله علیه- به شهادت رسید.
درباره وقایع مربوط به شهادت این امام بزرگوار، نقل‌های تاریخی و روایی متعددی در منابع وجود دارد. در ادامه، به برخی از این رویدادها از اخبار غیبی امیرالمؤمنین(ع) تا بستر شهادتشان اشاره می‌شود.

پرده اول- میهمانِ دختر
شیخ عباس قمی در منتهی‌الآمال در توصیف شب ضربت خوردن امیرالمؤمنین(ع) می‌نویسد: امام آن شب در منزل دخترش ام‌کلثوم میهمان بود. ام‌کلثوم می‌گوید: پدرم با نگاه به آسمان می‌فرمود: «به خدا سوگند این همان شبی است که محبوبم و آموزگارم به من وعده داده است. به خداوند سوگند، هرگز دروغ نگفته‌ام و از رسول خدا(ص) دروغ نشنیده‌ام، همانا امشب آن شبی است که به من وعده شهادت داده شده است». آن‌گاه فرمود: «پیامبر را در عالم رؤیا دیدم که به من فرمودند: «یا اباالحسن! إنّکَ قادمٌ إلَینا عَن قَریبٍ»؛ علی جان به زودی میهمان ما خواهی بود». این توصیف نشان می‌دهد وعده شهادت آن حضرت سال‌ها پیش از آن داده شده بود.

پرده دوم- در محراب
علامه مجلسی می‌نویسد: رَأَیْنَا فِی بَعْضِ الْکُتُبِ الْقَدِیمَةِ رِوَایَةً فِی کَیْفِیَّةِ شَهَادَتِهِ؛ در یکی از کتب قدیمی روایتی را در کیفیت شهادت امیرالمؤمنین(ع) دیدم. در این روایت پس از اینکه ضربت خوردن امیرالمؤمنین(ع) را بیان می‌کند، ادامه می‌دهد: حضرت فرمود «به خدا سوگند مرا ابن‌ملجم ملعونِ یهودی‌زاده به قتل رساند. مردم امیرالمؤمنین(ع) را دوره کردند در حالی که حضرت در محرابش به‌شدت ضربه خورده بود و خاک را برمی‌داشت و بر موضع ضربت قرار می‌داد؛ سپس آیه55 سوره طه را تلاوت فرمود: مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْرى؛ از این [زمین‏] شما را آفریده‌‏ایم، در آن شما را بازمى‏‌گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون مى‌‏آوریم». سپس فرمود امر خداوند فرا رسید و رسول خدا(ص) راست گفت.

پرده سوم- پدر در آغوش پسر
علامه مجلسی در بحارالانوار به نقل از لوط بن یحیى، از اساتیدش روایت کرده: چون امام(ع) ضربت را حس کرد، ننالید، صبر کرد و به‏ حساب خدا و اجر او گذاشت و به رو افتاد و در حالى که کسى نزد او نبود، مى‌گفت: «بِسم الله و باللهِ وَعلى ملّةِ رسولِ الله». سپس فریاد کشید: «ابن ملجم، مرا کُشت. به خداى کعبه، این ملعونِ یهودى‌زاده مرا کُشت. اى مردم، ابن‌ملجم از دستتان 
نگریزد ...»؛ هنگامی که مردم صداى ضجه را شنیدند، هر که در مسجد بود به سمت او دوید. همه مى‏ چرخیدند و از شدت و وحشت فاجعه نمى‌دانستند کجا مى‏‌روند. دور على(ع) را گرفتند، در حالى که سرش را با پارچه مى‌بست و خون بر صورت و محاسنش جارى بود و محاسنش به خونش رنگین شده بود و مى‌فرمود: «این، همان است که خدا و پیامبرش وعده داده بودند و خدا و رسول(ص) راست گفتند...». مردم وارد مسجد جامع کوفه شدند. امام حسن(ع) را دیدند که سر پدرش بر دامنش است، خون‏‌ها را شسته و جاى ضربت را بسته، اما همچنان از آن خون بیرون مى‌‏زند. رنگ چهره‏ امام هرچه بیشتر سفید متمایل به زرد مى‌‏شود، با گوشه چشم به آسمان مى‌نگرد و زبانش به تسبیح خدا و توحید او گویاست و مى‌گوید: «از تو می‌‏خواهم، اى خداى بلند مرتبه برتر».
 امام حسن(ع) سر ایشان را بر دامن گرفت. دید از هوش رفته است. در آن لحظه به‌شدت گریست و شروع کرد به بوسیدن چهره و بین دو چشم و جایگاه سجده پدرش. قطراتى از اشک دیدگانش بر صورت امیرمؤمنان(ع) چکید. دیدگان را گشود و او را گریان دید. فرمود: «پسرم، این گریه چیست؟ پسرم، از این روز به بعد بر پدرت نگران نباش. اینک این جدت محمد مصطفى است و این‌ها خدیجه و فاطمه و حوریان بهشتى‌‏اند که همه حلقه زده و منتظر قدوم پدرت هستند. راحت و آسوده باش و چشمت روشن باد. دست از گریه بدار که صداى ناله فرشتگان به آسمان بلند است. فرزندم، بر پدرت بی‌تابى مى‌کنى، در حالى که فردا پس از من مسموم و مظلوم، کشته خواهى شد و برادرت همین‌‏گونه با شمشیر کشته خواهد شد و به جد و پدر و مادرتان مى‌پیوندید».

پرده چهارم- اشکِ پدر
درباره بردن امیرالمؤمنین(ع) به خانه و گرد آمدن فرزندان حضرت نزد ایشان و همچنین اهل کوفه نزد حضرت گزارش‌هایی در منابع تاریخی آمده است؛ از جمله آنکه علامه مجلسی در بحارالانوار می‌نویسد: راوی گفت: حضرت زینب و حضرت ام‌کلثوم(س) بر سر بالین امیرالمؤمنین(ع) آمدند و ناله سر دادند و گفتند: پدر جان چه کسی کودکان را سرپرستی کند تا بزرگ شوند و چه کسی سرپرستی بزرگ‌ترها را در بین مردم بر عهده گیرد؟ پدر جان اندوه ما بر تو بزرگ بوده و اشک‌هایمان قطع نمی‌شود.  آنگاه مردم از پشت اتاق گریه و ناله سر دادند و در آن هنگام، اشک از چشمان امیرالمؤمنین(ع) جاری شد و نگاهش را برگرداند و به اهل بیت و فرزندانش نگاه کرد. سپس امام حسن و امام حسین(ع) را صدا کرد و ایشان را به آغوش گرفت و بوسید و مدت طولانی بیهوش شد، سپس به هوش آمد.
رسول خدا(ص) نیز همین احوال را داشتند. ایشان نیز لحظه‌ای بیهوش می‌شدند و لحظه‌ای به هوش می‌آمدند. هنگامی که حضرت به هوش آمد، امام حسن(ع) کاسه شیری به ایشان داد. امیرالمؤمنین(ع) مقداری از آن را نوشید و از باقی آن صرف‌نظر کرد و فرمود: بقیه را به اسیر خود بدهید و به حضرت امام حسن(ع) فرمود: پسرم به حقی که نسبت به تو دارم سوگندت می‌دهم طعام و شراب او را نیکو کنید و تا موقع مرگم با او مهربانی کنید و از آنچه می‌خورید و می‌نوشید به او بدهید تا بخشنده‌تر از او باشید. آنگاه شیر را به او دادند و از محبتی که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در حقش انجام داده بود، آگاهش کردند. ملعون کاسه شیر را گرفت و نوشید.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه