بازاری برای سرگرم شدن

بازاری برای سرگرم شدن


​​​​​​​از یک طرفش می‌شود به «قهوه‌خانه عرب» رسید و از طرف دیگرش تا «سیلوی گندم» رفت. یک‌ورش درست می‌رود تا «فلکه شیرمحمد»؛ ور دیگرش تا راه‌آهن و شرکت نفت و پنجراه. دور «میدان میرزاکوچک‌خان» که بِایستی، نصف تاریخ و جغرافیای مشهد در چشم‌انداز نگاهت قرار می‌گیرد.
قصه از روستای «شادکَن» شروع می‌شود؛ روستایی آباد با باغ و قنات‌هایش، با زمین‌های گندم‌کاری‌اش، با دیمه‌زارهایش. شهر که شروع کرد به استخوان‌ترکاندن، بازار کوره‌های آجرپزی رونق گرفت. «گود خشتمال‌ها» این‌طوری درست شد و «میل رستگارمقدم»؛ «قبرستان گلشور» هم که بود و انبوه سنگ‌های ایستاده‌ای که حتی در روز، آدم‌ها را می‌ترساند... .
دور میدان میرزاکوچک‌خان می‌شود ساعت‌ها ایستاد از پیشینه شهری گفت که گذشته‌اش را به سختی به یاد می‌آورد؛ همین‌جا دور میدان، می‌شود قصه آدم‌هایی را روایت کرد که روزی روزگاری درست همین‌جاهایی که حالا کوچه و خیابان‌های شهر است، با دست‌های زمخت پینه‌بسته، بیل زده‌اند و خیش کشیده‌اند به تن خشک زمین... .
قصه‌ها، آدم‌ها را سرگرم می‌کند؛ سرگرمی اصلی اما در فروشگاه‌هایی است که یک طرف میدان میرزاکوچک‌خان، ردیف شده‌اند کنار هم و چند سالی است یک راسته‌بازار دیدنی درست کرده‌اند به نام «بازار کلاه‌فروشی‌های مشهد».
بازار کلاه‌فروشی‌ها، یک موزه زنده است از انواع کلاه‌ها؛ از مدل‌های شیک جوان‌پسند تا کلاه‌های پیرمردی. 
«کلاه‌سطلی‌»ها را بیشتر برای بچه‌ها می‌خرند تا آفتاب اذیتشان نکند. «کلاه بِرِت‌» اما کلاه هنرمندهاست. جوان‌ها، دختر و پسر، «کلاه‎های بیسبال» دوست دارند و روشنفکرها، «کلاه نیوز بوی» و «کلاه فِلَت». آدم‌های نسل گذشته هم دست خالی از این موزه زنده بیرون نمی‌روند. هنوز هم لابه‌لای انواع کلاه‌های تازه به دوران رسیده، می‌شود کلاه‌های قدیم را هم دید؛ از «کلاه‌های پشم شتری» که جان می‌دهد برای سرما‌های سخت کوه و دشت، تا «کلاه‌پوستی‌های قره‌گل» که باب حاجی‌بازاری‌های پالتوپوش است.
کلاه‌های چیده شده در ویترین‌ فروشگاه‌های بازار کلاه‌فروشی‌های مشهد، همه‌جور آدمی را می‌تواند «سرگرم» کند.

خبرنگار: حسن احمدی‌فرد

برچسب ها :
ارسال دیدگاه