شمایل باستانی یک پیشه کهن

شمایل باستانی یک پیشه کهن

هیچ کس نفهمید مسگرها کی بساط پر دود و دمشان را جمع کردند و از کوچه و خیابان شهر رفتند. حالا مدت‌هاست کسی صدای چکش مسگرها را نمی‌شنود که روی سندان‌های براق آهنی کوبیده می‌شود به تن سرخ صفحه‌های مسی.


دیگر سر سفره‌ها هم خبری از پارچ‌های مسی نیست و هیچ آفتابه مسی آبی گرم نمی‌کند برای دست‌نماز گرفتن در صبح‌های یخبندان. چای‌جوش‌ها، جای خودشان را به کتری‌های ورشو داده‌اند و جام‌های آبخوری، روشویه‌دان‌ها، مجمع‌ها و قلفت‌های مسی، جاخوش کرده‌اند ته انباری‌ها. مسگری‌ها مثل یک آشنای قدیمی که مدت‌هاست خبری از او نداریم، خزیده‌اند لابه‌لای خاطره‌ها.
مسگری اما همچنان زنده است. مسگرها جایی دور از شلوغی شهر، جمع شده‌اند دور هم، تا صدای چکش‌ زدن‌های مدامشان، هیچ همسایه‌ای را اذیت نکند. در رسالت‌شمالی 120، همه همسایه‌ها مسگر هستند. هرطرف سر می‌چرخانی، کارگاهی است با همان شکل و شمایل آشنای مسگری‌ها؛ جایی که سندان‌ها ردیف شده‌اند در آن، با انواع چکش‌ها؛ دوبینی، خاص‌بغل، شترگلو، دو بهره، پرچ‌کن. قیچی‌های درشت مس‌بری هم هستند با دهان‌هایی که همیشه خدا، باز است.
مسگری شمایل باستانی یک پیشه کهن است؛ پهلو به پهلوی سفیدگری با کوره‌های زغال‌سنگی و دود نشادور. از آن همه لوازم مسی که همه اقلام زندگی را تا همین یکی دو نسل قبل تشکیل می‌داد، حالا چندتایی قلفت، قابلمه، پارچ و آفتابه مانده و باقی هر چه هست، اقلامی است که بیشتر از آن که نقشی در زندگی روزمره داشته باشند، جایی را پر می‌کنند در بوفه‌های دکوری‌ و البته که همین‌ها هم بسیار مغتنم است؛ تلاش یک پیشه باستانی برای تنفس در هواهای تازه معاصر.
رسالت 120 اما همچنان محله زنده نمایش این کهن‌پیشه باستانی است؛ با ریتم درهم آمیخته چکش‌ها و فضای نمور کارگاه‌ها و کوره‌های روشن؛ جایی در دل جاده دور و دراز «سیمان»، در گوشه پرت افتاده شهر.

خبرنگار: حسن احمدی‌فرد

برچسب ها :
ارسال دیدگاه