از دوره ای که در روزنامه بود با افتخار یاد میکرد

پای صحبت همسر مرحوم رضا مقدسی، عضو سابق هیئت تحریریه قدس

از دوره ای که در روزنامه بود با افتخار یاد میکرد

جواد صبوحی

یاد حضور و همراهی با آدم های خوب، درست مثل بوی خوش عطری که با خاطره ای ناب در جایی گره خورده، ســال ها در ذهن میماند؛ سال های سال هم که بگذرد، باز هم هر از گاه با تکــرار نامشــان، گویــی دوبــاره شــمیم حضورشان مشامتان را نوازش میدهد.​​​​​​​تکرار نام حاج رضا مقدسی برای خیلی ها مثل ما که او را میشناسیم، عین تکرار همان عطر ناب، شیشه احساس با او بودن را در وجودمان پُر میکند. با این حال وقتی خانم معصومه سادات معصومی از رضا میگوید باز هم حسرت لحظه های دور ماندن از او را میخوریم. گفتوگوی ما را با همسر محترم حاج رضا که بخوانید شاید این حس برای شما هم تداعی شود.


​​​​​​​خانم معصومی، از نحوه آشناییتان با حاج رضا مقدسی و ازدواجتان برایمان بگویید.

اواخر سال ۷۵ پس از اینکه ایشان روزنامه قدس دفتر تهران را افتتاح کرد؛ به عنوان خبرنگار بخش سیاسی وارد این مجموعه شدم و مدتی بعد به روزنامه دیگری رفتم. اوایل تابســتان ۷۷ از طریق واســطه ای تقاضای ازدواج را مطرح کردند و مراسم ها به صورت سنتی و ســاده برگزار شد و خدا را شــکر این ازدواج منشــأ خیر و برکات فراوانی بود از جملــه هدیه دو دختر و یک پســر. از ۱۳ بهمن ۹۶ به بعد هم تقدیرخداوند شفا و ماندن را طور دیگری رقم زد. با اینهمه، حضور معنوی ایشان را در خیلی از موارد تا امروز بهطور جدی حس میکنم.

اگر بخواهید به مهم تریــن ویژگی های اخلاقی آقــا رضا در ارتباط بــا خودتان و خانواده اشاره کنید چه مواردی برایتان ملموس تر و به یاد ماندنی تر است؟
از مهمتریــن ویژگی هایی که ســبب تــداوم و پایداری ایــن ازدواج بــود، میتوانم به صداقت و عشق ایشان به خانواده اشاره کنم. البته همه دوستان اذعان دارند ایشان سن خلق و شوخ طبعی و بسیاری از اخلاق نیک را داشتند ولی به نظر من بارزترین آنها همین صداقتشان در رفتار و گفتار بود. روحیات خاصی داشتند و همینطور که میدانید با دوستان زیادی از گروههای مختلف فکری و سیاسی ارتباط داشتند و این وسعت دایره دوستان باز هم به صداقت و حُسن برخوردشان برمیگشت.
همیشه تأکید داشتند نباید به افراد به صرف اینکه در فالن جناح سیاسی است سیاه و سفید نگاه کرد. معتقد بودند هر فردی را با توجه به خصوصیات مثبتش ارزیابی کنید، کسی را قضاوت نمیکردند؛ با این همه، خط قرمزشان ولایت و رهبری بود واصلا با این قضیه شوخی نداشتند؛ کافی بود متوجه زاویه داشتن فردی با رهبری
میشدند، تا جایی که برایشان مقدور بود روشنگری میکردند، تذکر میدادند و...!

از کار در روزنامه قدس و مجموعه منتســب به آســتان قدس رضوی به عنوان بخشی از خاطرات حرفه ای شان چقدر با شما صحبت میکردند؟
از دورهای که در روزنامه قدس بودند با افتخار یاد میکردند. عِرق خاصی به روزنامه داشــتند. همیشــه مطالب را دنبال و با دقت صفحه بندی و... روزنامه را بررســی میکردند و تغییرات روزنامه برایشان مهم بود. خوشحال بودند از سنین پایین در روزنامه منتسب به امام رضا(ع) مشغول به کار شده اند و با توجه به علاقه زیادی که به رشته روزنامه نگاری داشتند تجربیات زیادی کسب کردند و از همه مهمتر، تأکید میکردند مراحل رشد و ترقی را در روزنامه بدون سفارش و توصیه طی کرده اند. به شــدت پیشرفتشــان را مدیون آقاجان امام رضا(ع) میدانستند و حتی پس از خداحافظی با روزنامه قدس، ارتقا در کار و... را همچنان از برکات و رحمت حضرت رضا(ع) میدانستند.

نگاه شما به حرفه همسرتان چگونه بود و چقدر در این حرفه همراه هم بودید؟
با توجه به اینکــه خودم عالقه منــد به این رشــته و به نوعی همکارشــان بودم، خیلی از ایشان یاد گرفتم. در پایان نامه ارشد هر دو از کمک و مشاوره همدیگر بهره ها بردیم و این اواخر هم با توجه به اینکه مشغول نوشتن پایان نامه دوره دکترا بودند و حال چندان مناسبی هم نداشتند بیشتر جمع آوری و تنظیم و مطالب را انجام میدادم و ایشان نظارت و تأیید میکردند. تا آخرین لحظه هم یکی از دغدغه هایشان پایان نامه دوره دکترا بود. خیلی تلاش کردیم بتوانیم آن را به سرانجام برسانیم، اما نشد.
ایشــان فرصت های کوتاهی را بــا ما بودنــد و کمتر بچه هــا را میدیدنــد. صبح که میرفتند و شب که برمیگشتند بچه ها خواب بودند. ولی از پنجشنبه و جمعه و تعطیالت یکروزه بهترین استفاده را میکردند و تمام مدت همراه بچه ها بودند.

حاج رضا برای ما و دوستانش نمونه صبر و در عین حال آکنده از روح مبارزه بود. از آخرین روزها و صبوریاش در مبارزه با بیماریشان برایمان بگویید.
به نظرم باید از ابتدا توضیح دهم که ایشــان چطور متوجه بیماریشان شدند و نحــوه مواجه هشــان با ایــن بیماری چگونــه بود. ســال۹۲ پس از مــاه رمضان احســاس درد و ناراحتــی در معــده داشــتند و البته به صــورت سرســری از آن میگذشتند تا اینکه دردها شدیدتر شد. پس از آزمایش های مختلف متوجه تومــور در روده شــدیم. بــا پزشــکان زیــادی مشــورت کــردم و همگی بــه اتفاق میگفتند باید عمل شوند، با اینحال جراحان، انجام عمل را قبول نمیکردند و معتقد بودند زنده برگشتن از عمل محال است.
خدا میداند پشت اتاق عمل چه خبر بود و چند تا از بستگان و دوستان جمع شده بودند و با دعای خیر همگی خداوند لطف کرد و عمل با موفقیت انجام شد و پس از عمل حدود دو ماه را در بیمارستان گذراندند، آن هم در حالی که همچنان از شیمی درمانی خبر نداشتند. همه میدانند یک بیمار سرطانی با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکند و مهمترین نکته در چنین شرایطی حفظ روحیه است. هر روز دوستانی که به ملاقات می آمدند و یا دکتر جراح میپرسیدند جریان شیمی درمانی را با ایشان مطرح کردید، پاسخ میدادم زمانش نرسیده است.
تا اینکه پس از ترخیص و کمی بهبودی تصمیم گرفتند سفری به مشهد داشته باشیم و در این سفر با استعانت از حضرت رضا(ع) موضوع را مطرح کردیم.
صبوری ایشان در زمان شیمی درمانی زبانزد همگان بود. به خصوص سری دوم پس از عود دوباره بیماری در سال۹۵ که قویترین داروها تزریق میشد و در فاصله کوتاه یک هفته ای کاملا بنیه و طاقت ایشان را کم کرده بود. درد آنقدر شدید بود که به هیچ مُسکنی پاسخ نمیداد.
ولی یک بار شکایت نکردند و دائم میگفتند خدا را شکر که من مبتلا شدم و شما و بچه ها سالم هستید.
یکی از سختترین شب ها در بیمارستان در عالم رؤیا بلند بلند حرف میزدند که فیلم گرفتم؛ روی صحبتشان با نقارهزن حرم امام رضا(ع) بود. میگفتند:
«نقارهزن حرم آقا جان ! زیارت حضرت معصومه را به نیابتت میرم پیدا کردم ! نقطه وصل پیدا شد»
فیلم را برای یکی از دوستان فرســتادم. همچنین برای بستگانی که در قم بودند و زحمت کشیدند به نیابت آقا رضا زیارت رفتند. قرار بود یکی از دوستان آمبولانس هماهنگ کنند و روز پنجشنبه عازم زیارت شوند که حالشان خوب نبود و فردای همان روز یعنی ساعت ۱۰ صبح جمعه پس از خواندن دعای ندبه و سوره یاسین و نیایش های ضعیفی که دیگر نمیشنیدیم به دیدار معبود شتافتند و نشد به این نقطه وصل در حرم برسند.
خالصه اینکه دوره ســخت مبارزه و شــیمی درمانی با ذکر و توســل و مشاهدات مختلف گذشت.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه