سالتو یاغی به مخاطب

نگاهی به مجموعه 20 قسمتی محمد کارت به بهانه پایان آن

سالتو یاغی به مخاطب

سریال «یاغی» ساخته محمد کارت سرانجام پس از 20 قسمت پنجشنبه گذشته به پایان رسید.


در ادامه این مطلب گذری کوتاه به ساخت این مجموعه شبکه نمایش خانگی و روند داستانی آن خواهیم داشت و البته پیشنهاد می‌کنیم اگر این سریال را ندیده‌اید یا هنوز موفق به تماشای قسمت پایانی آن نشده‌اید، خواندن این گزارش را به پس از تماشای سریال موکول کنید.
محمد کارت پیش از آنکه با «شنای پروانه» سر زبان‌ها بیفتد، در عالم مستند با ساخت فیلم‌هایی همچون «خونمرگی»، «آوانتاژ»، «بچه‌خور» و... جای پای خودش را حسابی محکم کرده و تحسین منتقدان را برانگیخته بود. با اکران «شنای پروانه» در جشنواره سی و هشتم و کسب سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران همه نگاه‌ها به سمت او برگشت و خاطره به میدان آمدن جوانان فیلم‌اولی و صاحب سبکی همچون هومن سیدی، سعید روستایی و شماری از فیلمسازان جوانی که با نخستین اثر خود یک قدم بزرگ برداشته‌اند را زنده کرد. به نظر می‌آمد او هم از همان نسل فیلمسازان جاه‌طلب است و همانند آن‌ها علاقه عجیبی به روی صحنه آوردن قشر جنوب شهری و لمپن‌ها دارد، اتفاقی که در «شنای پروانه» به خوبی از پس آن برآمد و در ادامه خیز برداشت تا با بلندپروازی، همان حال و هوا را با غلظت بیشتری در «یاغی» به تصویر بکشد، آن هم به مدد اقتباس از داستان «سالتو» اثر مهدی افروزمنش.

آغازی پرکشش اما گرفتار در دام خرد‌ه‌روایت‌ها
«یاغی» داستان جاوید نوجوان جنوب شهری و عاشق پیشه‌ای است که روی زمین خاکی کشتی می‌گیرد و چون شناسنامه ندارد هیچ چیز در زندگی‌اش به درستی جلو نمی‌رود تا اینکه با حضور فرد بانفوذی زندگی‌اش دستخوش تغییر می‌شود. سریال در یکی دو قسمت ابتدایی شروعی جذاب با ضرباهنگی قوی دارد. گرچه میدان نمایش، باز جولانگاه مشتی لات ریز و درشت از بامعرفت تا تیغ‌زن و خرابکار است؛ تیپ‌هایی که حالا به مدد اقبال و علاقه سرریز کرده فیلمسازان، شمع مجلس بسیاری از سریال‌های شبکه نمایش خانگی و فیلم‌های سینمایی است و دیگر برای خودش هویتی ساخته و یک پا شخصیت شده است. 
در ادامه مخاطب با ورود بهمن کاظمی با نقش‌آفرینی «پارسا پیروزفر» معروف به آقاجون پرتاب می‌شود به آن سر شهر و خانه‌های لوکس ویلایی، ماشین‌های براق و مدل بالا و کاراکترهای کلیشه‌ای متعلق به همان فضا. به عبارتی می‌توان گفت «یاغی» از اوایل سریال که دیگر سر و شکلی پیدا کرده تا قسمت‌های پایانی در حال تاب خوردن میان این دنیاهای متضاد و دور از هم است. 
مشکل اصلی «یاغی» اما این‌ها نیست بلکه افتادن در دام خرده‌روایت‌هایی است که نه تنها منطق روایی قابل قبولی ندارند بلکه گاهی در شتاب طرح و روایت یکی پس از دیگری گم می‌شوند تا جایی که حتی حذف آن‌ها هم ضربه‌ای به کلیت داستان نمی‌زند. تقریباً از یک جایی به بعد هر زمان قرار است ریتم قصه بیفتد، فیلمساز دست به دامان داستانک‌های پرهیجانی مثل اسیدپاشی، بازگشت شیما و... می‌شود. یعنی مخاطب چندین قسمت درگیر این دو داستان است و در نهایت هم با روش‌هایی که کمتر می‌توان در واقعیت آن‌ها را به کار گرفت و با عقل سلیم هم جور در نمی‌آید غائله را ختم می‌کند. 

یک مقدمه‌چینی طولانی و پایانی بی‌مقدمه
از یک جایی به بعد شخصیت «بهمن کاظمی» و آن معامله جاه‌طلبانه‌ای که قرار است او را به یکی از رأس‌های قدرت قاچاق مواد مخدر تبدیل کند، خط اصلی داستان می‌شود. بهمن کاظمی اصلاً می‌رود به زمین‌های خاکی که کشتی‌گیر جمع کند برای هدفش؛ هدفی که پس از کلی مقدمه‌چینی، در نیمه‌های پایانی سریال برای مخاطب رو می‌شود و جاوید هم تقریباً به حاشیه رانده شده و در حقیقت حضورش وسیله‌ای است که هدف آقاجون را توجیه می‌کند. حالا پس از کلی مقدمه‌چینی و پشت سر گذاشتن اتفاق‌های ریز و درشت همه چیز در قسمت آخر در چند پلان بسیار ساده و دم‌دستی برای او تمام می‌شود. 
نباید فراموش کنیم که کارت در تبدیل شخصیت بهمن کاظمی از یک مرد دوست‌داشتنی، مربی دلسوز و کسی که خلاف را کنار گذاشته تا برداشتن نقاب مرموز او بسیار خوب عمل کرده است.
 در واقع او با هوشمندی طی 15-14 قسمت آقاجون را از سایه بیرون آورد و سپس نقاب از چهره بی‌رحم او برداشت اما نتوانست پرده آخر زندگی بهمن را آن طور که شایسته بود به تصویر بکشد. حالا اینکه تکلیف اکبر مجلل هم مشخص نشد و طلا هم بدون هیچ منطقی از صحنه حذف شد، به جای خود پابرجاست. در واقع این طور به نظر می‌آید که آن شروع توفانی و باشکوه، شایسته یک پایان جسورانه و در خور هم بود که اتفاق نیفتاد. 

خبرنگار: صبا کریمی

برچسب ها :
ارسال دیدگاه