از دریای تو تا ساحل حسین (ع)

از دریای تو تا ساحل حسین (ع)

فاطمه یوسفی   


در کرانه‌ آغوش تو سکنا گرفته‌ام و نسیم التیام‌‌بخشت را روی تن زخم‌هایم احساس می‌کنم.
پلک بر هم می‌گذارم به تصور حوائجم، اما تو خود بیش از من گفته‌ها و نگفته‌هایم را خوانده‌ای و مهر اجابت پای هر دانه‌شان زده‌ای.
پلک برهم می‌گذارم که تصویر بکشم «باب القبله» را پشت بوم پلک‌هایم که بعد، جواز دیدارش را از دستان تو هدیه بگیرم که هر کس پا بر باب‌‌القبله گذاشته، اذن رفتن از پشت پنجره فولادت گرفته است.
پلک برهم می‌گذارم به طلب بارانی که از چشم‌هایم فروبریزد وقت قدم گذاشتن در بین‌الحرمین که تو آسمانی برای چشم‌های بارانی زائر کربلا.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه