عمق عشق
رقیه توسلی
دارم فرنیها را میکشم توی کاسهها که چشمم به پسر نوجوان فلسطینی میافتد در محاصره 30-20 سرباز صهیونیست. میبینم چشمهایش را با پارچه سفید بستهاند و دستهایش را. روی صورتش خون خشک شده دارد. تلویزیون روشن است و کرانه باختری و نوار غزه را دارد نشان میدهد. نظامیان صهیونیستی خیلی ابزار و یراق بستهاند به خودشان. چکمه و اسلحه و کلاهخود و باتوم و نارنجک. نگاه میکنم به سرخوشی که از شکار دچارش شدهاند. سرانجام هر چی نباشد دست پُر برگشتهاند! در ادامه تصویر خیابانی میبینم که پوشیده شده از کلوخ و سنگ و آتیش و همهمه. اما درخت هم دارد، درختان سبز و قدبلند.
به مادر این رزمنده فکر میکنم و به همه مادرانی که 70 سال است برای مقاومت، فرزندانشان را تربیت میکنند. به تصویر نوجوان فلسطینی و درختان سبز خیابان. درخت، تا همیشه خدا درخت است. مثل یک فلسطینی که تا آخر اهل فلسطین است. حالا غاصب جماعت گیرم هی بجنگد، دستگیر کند، تیر بیندازد، شهید کند و ... فلسطین زادهها باز بهدنیا میآیند و قصه پدران و اجدادشان را میشنوند و میشوند یکی مثل همین نوجوان شیردل. به جای پوتین رزم، کتانی سفیدشان را پا میکنند و میآیند وسط معرکه وطن. با همان سنگهای تکه پاره. با همان ته مانده طفولیت. با همان عرق مادرزاد فلسطینیشان.
تا به خودم بیایم، میبینم فرنیها را ریختهام توی کاسهها و دارچین و مغز پسته هم کشیدهام رویشان. میبینم دم غروبی کلی هم دعا کردهام برای آزادی. برای همسایگانی که در هُرم سرکش جنگاند. برای مردمان مظلوم سرزمین معراج. میبینم روی کاسههای نذری، سلام دادهام به امام زمان(عج) که وقتی بیایند و دستشان را بکشند روی سرمان، سیاهی و تلخی روزگار می رود، افطارها طعم عسل و گلاب اصل میگیرند و دیگر هیچ فلسطینی برای داشتن فلسطینش خونبها نمیدهد.
سنجاق
حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الاْیمان
به مادر این رزمنده فکر میکنم و به همه مادرانی که 70 سال است برای مقاومت، فرزندانشان را تربیت میکنند. به تصویر نوجوان فلسطینی و درختان سبز خیابان. درخت، تا همیشه خدا درخت است. مثل یک فلسطینی که تا آخر اهل فلسطین است. حالا غاصب جماعت گیرم هی بجنگد، دستگیر کند، تیر بیندازد، شهید کند و ... فلسطین زادهها باز بهدنیا میآیند و قصه پدران و اجدادشان را میشنوند و میشوند یکی مثل همین نوجوان شیردل. به جای پوتین رزم، کتانی سفیدشان را پا میکنند و میآیند وسط معرکه وطن. با همان سنگهای تکه پاره. با همان ته مانده طفولیت. با همان عرق مادرزاد فلسطینیشان.
تا به خودم بیایم، میبینم فرنیها را ریختهام توی کاسهها و دارچین و مغز پسته هم کشیدهام رویشان. میبینم دم غروبی کلی هم دعا کردهام برای آزادی. برای همسایگانی که در هُرم سرکش جنگاند. برای مردمان مظلوم سرزمین معراج. میبینم روی کاسههای نذری، سلام دادهام به امام زمان(عج) که وقتی بیایند و دستشان را بکشند روی سرمان، سیاهی و تلخی روزگار می رود، افطارها طعم عسل و گلاب اصل میگیرند و دیگر هیچ فلسطینی برای داشتن فلسطینش خونبها نمیدهد.
سنجاق
حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الاْیمان
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
فلسطین ،هویت امت اسلامی است
-
رویکرد آستان قدس رضوی حمایت از شرکتهای دانشبنیان است
-
نور ماه رمضان
-
فریاد مظلومیت فلسطین از فراز منبر صاحبالزمانی
-
عمق عشق
-
عیبپوش دیگران باشیم
-
هر چه دارم از همسرم دارم
-
تولید «زندگی پس از زندگی» رخدادی تمدنی است
-
پنجمین پویش ملی «سفره مهربانی»
-
کتابی برای «موفقیت در تبلیغ»