عزیزِ بی‌علت نداریم

عزیزِ بی‌علت نداریم

رقیه توسلی

 توی اتوبوسم. همردیفم دو خانم نشسته‌اند که با هم آذری گپ می‌زنند. لهجه‌شان جذبم می‌کند. هر چه گوش می‌کنم چیزی دستگیرم نمی‌شود و دچار گیجی باحالی شده‌ام. به گمانم گفت‌وگویشان بی‌ربط به تدارک آش نباشد. به برگ چغندر و گشنیز و جعفری که خرید کرده‌اند. 
نمی‌دانم چرا اما هفتمین «خانیم ماما زلیخا» را که می‌گویند تصویری از بانویی سن و سال دیده توی ذهنم نقش می‌بندد که سر آتش، دستش به مقدمات آش رشته است. پیازداغ هم می‌زند و بُنشن می‌ریزد توی دیگ و کشک آب می‌کند. از آن زن‌عموهایی که خوشمزگی غذاهایش زبانزد فامیل است. کوفته‌اش، دلمه‌اش، ماهی و قورمه و مسمای بادمجانش. همان که لبخند مهربان دارد و دستش ته‌دیگ زعفرانی اعلا می‌گذارد روی سفره. همان که بی‌شک ترکی را غلیظ‌ تر از این دو مسافر صحبت می‌کند. زن‌عمویی که قربان صدقه زیاد می‌رود و عید و ماه رمضان و سفر و حضر در جوارش خوش‌تر می‌گذرد. 
اتوبوس در ایستگاه بعدی می‌ایستد و دو خانم آذری‌زبان «چوخ ممنون»گویان پیاده می‌شوند ... توی حال و هوای خودم هستم که صدای مسافر پشت سری می‌آید. گویا ترکی متوجه می‌شود و دارد برای دخترش قصه را توضیح می‌دهد که؛ فردا سالگرد زن‌عمو زلیخاست. زن‌عمویی که انگار مادر چهار خانم دکتر است. زن‌عمو زلیخای خوش‌اخلاقی که جانش می‌رفت برای اقوامش و خانه‌اش روزی بی‌میهمان نبود.
​​​​​​​
سنجاق
واقعاً عزیز بی‌علت وجود ندارد. آمده‌ام یکسر تا کتاب‌فروشی، دنبال اثر نویسنده محبوبم. دنبال کتابی از کریستین بوبن. همان که مثل خانیم مامازلیخا، جهانش سرشار از انرژی و انبساط 
خاطر است.

پی‌نوشت
پيامبر(ص): اَحَبُّكُمْ اِلَى اللهِ اَحْسَنُكُمْ اَخْلاقا... محبوب‌ترين شما نزد خدا، خوش اخلاق‌ترين شماست.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه