کتاب «سلمان ما» منتشر شد

کتاب «سلمان ما» منتشر شد

«سلمان ما» با روایت تازه از سلمان فارسی، توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شد.


به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «سلمان ما» نوشته رضا کاشانی اسدی که در مرکز آفرینش‌های ادبی و کارگاه قصه و رمان حوزه هنری شکل گرفته با شمارگان هزارو250 نسخه راهی بازار نشر شده است.
سلمان فارسی، صحابی مشهور پیامبر(ص) و از یاران امام علی(ع) بود. او جایگاه والایی در میان صحابه داشت و پیامبر(ص) او را از اهل بیت خود خواند. او به اسم اعظم خداوند آگاه بود و مقامش از مقام لقمان حکیم بالاتر شمرده شده است. برخی منابع، او را اهل اصفهان و برخی دیگر اهل شیراز معرفی کرده‌اند. مطابق روایات شیعه او هیچ‌گاه به غیر خدا سجده نکرد. او روح حق‌جویی داشت و برای یافتن حقیقت به سرزمین‌های مختلفی مسافرت کرد و نزد اسقف‌های مسیحی به تعلیم و تربیت نفس پرداخت تا آنکه به ظهور پیامبر آخر‌الزمان در سرزمین عرب بشارت داده شد. سلمان برای یافتن پیامبر(ص) به حجاز رفت و با دیدن نشانه‌های نبوت در پیامبر(ص)، به وی ایمان آورد.
سلمان فارسی زندگی ساده و زاهدانه‌ای داشت و این روش را در دوران امارت خود بر مدائن ادامه داد. او از امکانات حکومتی به نفع خود استفاده نمی‌کرد و با دسترنج خود گذران زندگی می‌کرد. درباره طول عمر سلمان نظرات مختلفی ذکر شده و برخی او را از معمران (افراد بسیار سالخورده) معرفی کرده‌اند. براساس برخی پژوهش‌ها سلمان در سال ۳۳ق درگذشت و امام علی‌(ع) با طی‌الارض به مدائن رفته، او را کفن و دفن کرد.
«سلمان ما» درباره شخصیت سلمان فارسی است که پس از جست‌وجوی فراوان، اسلام را به عنوان دین خود انتخاب کرد. این کتاب در سه فصل تدوین شده و روایتگر دوران زندگی این شخصیت از کودکی تا رحلت ایشان است.
این نویسنده که ید طولایی در نوشتن از شخصیت‌ها و وقایع مختلف تاریخی دارد پیش از آن هم کتاب «پشت درهای بهشت» را با موضوع رخدادهای پیش و پس از واقعه عاشورا و جامعه کوفه منتشر کرده بود.
در بخشی از متن این‌کتاب می‌خوانیم:
سبکبال و شادمان، کنار منبر ساده پیامبر ایستاده بودم. از شوق دیدار خورشید، تن و بدنم می‌لرزید. در محضر نور چه جای سخن گفتن همچون منی؟!
عبدالله با یک طبق خرما در میان جمعیت می‌چرخید تا همه دهان خود را شیرین کنند که با دیدن پیامبر زبانم باز شد:
-خدای یگانه را سپاس می‌گویم که جرس بیداری را از دیرباز در وجود من به صدا درآورد. تولد من روزی نبود که از دامان مادر زاده شدم، زمانی بود که به دامان اسلام راه یافتم. پس مرا فرزند اسلام بخوانید!
حلقه غلامی را از جیب بیرون آوردم:
-این حلقه غلامی را امروز از گوش من بریدند تا حلقه بندگی الله را بر گوش جان بیاویزم. اگر در همین لحظه مرگم فرا رسد شادمانم، چرا که پس از عمری جست‌وجو به وصال گمگشته خویش رسیده‌ام؛ پس مرا آزاد شده پیامبر بخوانید!

برچسب ها :
ارسال دیدگاه