ندای ایستادن در افق زندگی ابدی

نگاهی به کتاب «رشد» اثر «عین. صاد»

ندای ایستادن در افق زندگی ابدی

برخی کلمه‌ها زندگی می‌سازند، راه می‌اندازند و انسان را از راکدی درمی‌آورند. مرحوم علی صفایی حائری (عین.صاد) از دسته انسان‌هایی است که کلامش برکه را چشمه می‌کند و به جوشش درمی‌آورد؛ رشد می‌دهد و به صراط می‌رساند تا انسان حرکت یابد.


​​​​​​​همچون صدایش که بوی قیام می‌داد و برخاستن. ندای ایستادن و از خمودگی زندگی فانی به طلوع ابد پیوستن. در مجموعه‌ آثار مرحوم حائری کتاب «رشد؛ دیداری تازه با سوره‌ عصر» دروازه‌ای برای ورود به رود خروشان حرکت و دست از پا نشناختن است. این دست از پا نشناختن، تلنگری است که آتش درون علی صفایی حائری در دل می‌اندازد و فانوس دل را روشن می‌کند. فانوسی که نورش از کلام‌الله است؛ کلام‌الله و نور مطلق. این کتاب دگربار به ابدی در محضر «الیه راجعون» اشاره می‌دهد. مرحوم صفایی حائری در «رشد» براساس سوره‌ عصر و کلام خداوند سرمایه‌های انسان را مقابل چشم می‌آورد و می‌گوید «ما از استعدادهای عظیم انسان درمی‌یابیم انسان بیشتر از این محدوده‌ 70ساله است. انسان برای این زندگی محدود به این همه استعداد نیاز نداشت، همان غرایز فردی و اجتماعی برای رفاه و نظم و عدالت زندگی 70ساله کافی بودند» و اینکه «هنگام محاسبه نسبت سرمایه‌ها و سودها را می‌سنجند،‌ نه سرمایه‌ها و نه سودها را» این‌گونه آدمی باید جهت دادن به سرمایه‌ها را بیابد، چه این سرمایه نسبت به دیگری کم باشد یا زیاد. «انسان‌ها گرچه در سرمایه‌ها با هم تفاوت دارند اما در جهت دادن به این‌ها و رهبریشان همه با هم برابرند».
اینچنین، دل سکون می‌یابد؛ سکونی برای دویدن و نایستادن. جوششی که در نهادش اوج آرامش است و در یک کلام، قراری بی‌قرار. بی‌قرار برای عظمت استعدادهای انسان؛ عظمتی که ادامه‌ انسان را نشان می‌دهد. چون انسان بی‌نهایت سرمایه دارد پس بی‌نهایت ادامه خواهد داشت و این اندیشه‌ ابد، زندگی می‌سازد. «در این دنیا پاها ساخته می‌شوند و در آن مرحله راه‌ها پیموده می‌شوند». انسان خواسته و ناخواسته در حال قدم برداشتن است و در حال تجارت و این خود او است که مسیرش را مشخص می‌کند. یک سو، بازاری که سرمایه‌های ابدی را با قیمتی فانی می‌خرند و یک سو، خریداری به نام «الله». این دنیا محل آن تجارت است؛ محل مشخص کردن مسیر. فانی بودن می‌گوید زمان کم است. دل و هوس‌هایش بهای همین دنیا که مقابل ابد هیچ است را هم نمی‌دهند. در «رشد» علی صفایی حائری می‌گوید «باید در این وقت کم به تجارتی دست زد که بی‌نهایت سود بیاورد و به دنبال خریداری رفت که پولش نقد باشد و بازگردان داشته باشد».
بی‌نهایت انسان و بی‌نهایت سرمایه به بی‌نهایت سود نیاز دارد چرا که یک مسیر بی‌انتهایی پیش رو است. چنین سودی جز تجارت با خالق میسر نیست. «رشد» در مرحله‌ دیگر پس از بازارها و خریدها سراغ شرح این تجارت می‌رود و سود و زیان‌هایش. «ان الانسان لفی خسر».عین.صاد عینک مرسومی که بر چشم‌هاست را برمی‌دارد و نگاهی عمیق‌تر را به میان می‌آورد. گویی در یک زمین فوتبال، دوربین از روی توپ فوتبال گرفته شود و کل ورزشگاه را نشان دهد. «انسان در تمام دوره‌ها خسارت داده، چون بیش از آنچه بدست آورده از دست داده است. معلومات و محفوظات و ثروت او زیاد شده اما خودش از دست رفته است. علی خودش زیاد شد و ثروت‌ها را به راه انداخت. قارون‌ها ثروت‌هایشان زیاد شد و خود را باختند. علی ثروتمند زندگی کرد و این‌ها ثروتمند می‌میرند».
برای در مسیر قرار گرفتن نیاز به تکاندن غبار‌ها داریم و «رشد» این کار را می‌کند. غباری که بر فطرت نشسته را می‌گیرد تا مسیرها را شفاف‌تر ببینیم و دست به انتخاب بزنیم چرا که عرصه، خواسته یا ناخواسته عرصه‌ انتخاب است. «انسان حتی پس از فرار از بیرون و هجرت از بیرون و رسیدن به پناهگاه درونی خویش، در این زندان هم نمی‌تواند بماند و در این آزادی هرز هم نمی‌تواند دوام بیاورد که در این وسعت تبخیر هم مجبور است خویشتن را از هرزگی و ولنگاری برهاند و خود را در جهتی عالی‌تر رهبری کند و از آزادی خویشتن هم آزاد شود». تذکرها زمانی به راه می‌اندازند که آدمی در جای درست قرار گرفته باشد. «جرقه‌ها هنگامی مفید هستند که سوخت‌ها متراکم و فشرده باشند، هنگامی که چند قطره بنزین متراکم شود و در جای خود بنشیند، با یک جرقه بارهای سنگین را به حرکت می‌اندازد و به مقصد می‌رساند، اما یک دریای بنزین رها و آزاد بر فرض بسوزد، کاری از پیش نمی‌برد و یک دنیا جرقه برفرض بزند، حرکتی نمی‌آورد».

خبرنگار: نوید سرادار

برچسب ها :
ارسال دیدگاه