خاطرات یک لشکر پابرهنه

خاطرات یک لشکر پابرهنه


قرعه‌کشی درون‌خانوادگی برای زیارت

15 سال است که می‌آییم. هر سال تمام خانواده راه می‌افتند. همه دلشان می‌خواهد بیایند ولی همیشه یک نفر باید بماند که هوای خانه و زندگی را داشته باشد. برای همین، قرعه‌کشی می‌کنیم. امسال قرعه به نام پدرم افتاد. 
پیاده‌روی برای امام رضا(ع) است. نباید بگویی «اذیت شدم و خسته شدم» هر جور باشد، می‌گذرد. آب و هوا که ماشاءالله امسال نزولات جوی عالی بود. یکی از بچه‌ها می‌گفت: «دارند روی سر زائرها شاباش می‌ریزند». هر سختی‌ای هم که باشد، همین که به تپه سلام می‌رسی، همه چیز فراموش می‌شود. فقط می‌گویی: «کی می‌رسیم به حرم؟»
(حسن حضرتی از روستای اردوغش نیشابور)

راهی بدون نقطه سخت
چهار سال است می‌آییم. مهم‌ترین تأثیرش این بوده که در درس‌هایم، بیشتر وقت‌ها موفق بوده‌ام. با ماشین که می‌آیی، بدنت تحرک ندارد ولی وقتی پیاده می‌آیی هم ورزش است هم روح و روانت آرامش پیدا می‌کند. اینجا می‌توانی به آرامش خوبی برسی. ذهن و روحت اینجا که می‌آیی، آزاد می‌شود. بعد از آن در درس‌هایت موفق‌تر می‌شوی. توی راهی که برای امام رضا(ع) می‌آییم نقطه سختی وجود ندارد.
ما با دل‌هایمان رفتیم و به یاد امام رضا(ع) هستیم و اصلاً سختی کار و سختی راه همگی از یادمان می‌رود. حالا شاید گاهی پاها درد بگیرند ولی نه آن‌قدر که در بدن انسان یا در روحش تأثیر بگذارد.
(امیرمحمد گل‌محمدی از روستای قوش چاکر سرخس)

یک رنج دلنشین
پارسال که می‌خواستیم بیاییم، سال اولمان بود. خیلی‌ها به ما می‌گفتند: «می‌خواهید بروید چکار؟! از اینجا اتوبوس و سواری هست، می‌توانید بروید».
قبلش به خودم می‌گفتم: «یعنی واقعاً امام رضا(ع) راضی است که زائرانش این قدر اذیت شوند به خاطر یک زیارت؟! یعنی واقعاً جایز است؟!»
باور کنید امسال که سال دومم است، دارم می‌بینم من خودم دارم می‌آیم پیش آقایم و هر چه اذیت شوم، آن زیارت بیشتر به من می‌چسبد. حال عجیب و غریبی دارد.
شاید امام رضا(ع) راضی نباشد ما به زحمت بیفتیم ولی خودم راضی هستم و خودم دارم با عشق می‌آیم.
(الهه سپهرام از کدکن) 
​​​​​​​
«فاخلع نعلیک» در روز چهارم
موقع رفتن به فکر می‌افتم که باز باید یک سال چشم انتظار باشم و ببینم آیا می‌آیم یا نمی‌آیم. به همین دلیل هر بار که به حرم امام رضا(ع) می‌آیم، می‌گویم: «یا امام رضا! ممنونت هستم که یک بار دیگر من را طلبیدی». من نذر دارم هر سال به نیت پدر و مادرم، روز چهارم را بدون کفش تا حرم بیایم. هر سال همان روز، یا برف می‌آید یا باران؛ اما من سعی می‌کنم به نیتشان، بدون کفش راه بروم.
توی راه که داری می‌آیی، خیلی‌ها به تو التماس دعا می‌گویند؛ ولی نمی‌دانی آیا لیاقتش را داری یا نه. یا امام رضا، من نمی‌دانم لیاقتش را داشتم یا نه؛ ولی تو از طرف آن‌ها قبول کن.
(صدیقه نوده از روستای نوده سبزوار)

برچسب ها :
ارسال دیدگاه