در کتابی با عنوان «شب آفتابی»
داستان مصور حُر در کربلا منتشر شد
دفتر نشر فرهنگ اسلامی کتاب «شب آفتابی» اثر محسن نعماء که داستانی مصور از حضور حر بن یزید ریاحی در صحرای کربلاست را منتشر کرد.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، «شب آفتابی» نوشته محسن نعماء با تصویرگری حسین یوزباشی، داستانی مصور از حضور حر بن یزید ریاحی در ماجرای کربلا برای نوجوانان است که از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر و راهی بازار نشر شده است.
اینکتاب در ۱۳ فصل نوشته شده و اثری داستانگونه درباره «حُربنیزیدریاحی» است. مردی از خاندان بنیتمیم عراق و از رؤسای قبایل کوفیان که به درخواست ابنزیاد، برای مبارزه با امام حسین(ع) فراخوانده شده و از دارالاماره کوفه با مأموریت بستن راه بر امام حسین(ع) بیرون آمده است.
زمانی که این مأموریت به عهده او گذاشته شد آنقدر در تب و تاب و شک و تردید بود که با خود میگفت: «ای وای بر من چگونه به مصاف با حسینبنعلی بروم! در همین فکر بود که ندایی به او گفت مژده باد بر تو بهشت... که همانجا با خود میگوید مگر میشود به مصاف حسینبنعلی رفت و بهشتی بود؛ اما با این حال وظیفهاش را انجام میدهد و به مصاف امام حسین(ع) میرود».
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «صبح روز دهم محرم است. روزی که همه کائنات بیقرارند. آسمان میخواهد خون گریه کند و زمین از چشمانش خون بیفشاند و ماهیهای دریا ضجه بزنند و پرندگان ناله و مویه کنند. دو لشکر روبهروی هم صف کشیدهاند. لشکری که از کثرت نمیتوان آنها را شمرد و لشکری که از قِلت، به چشم نمیآیند. حتی کوچکتر از لشکر پیامبر در روز بدر. در آسمانها غوغا برپاست. آنقدر که عرش الهی به لرزه در آمده است. 30هزار انساننما که چهره برزخیشان به درندهترین حیوانات میماند پشت به پشت یکدیگر ایستادهاند تا برای رضای خدا، ولی خدا را در سرزمین کربلا ذبح کنند. حُر روی اسبش نشسته و حال و احوالش به مجانین بیشتر از هر کس دیگر شباهت دارد. آنقدر پریشان و آشفته است که گویی میخواهند او را زنده درون قبر بگذارند و سپس راهی دوزخش کنند».
«حر در حالی که چهرهاش برافروخته شده، زیر لب با خودش زمزمهای دارد: «به خدا قسم من خود را میان بهشت و جهنم میبینم و سوگند به پروردگارم، هیچچیز را بر بهشت اختیار نمیکنم اگرچه پارهپاره شوم و مرا بسوزانند». حر این را میگوید و ناگهان به اسب خود نهیب میزند و بهسوی اردوگاه امام حرکت میکند. لشکر ابنسعد شگفتزده به حر مینگرد که به اردوگاه حسین نزدیک میشود! همه مبهوت و حیراناند! همه، زبانهایشان از شدت تعجب بند آمده! هیچکس چنین صحنهای را باور نمیکند. ملحقشدن سردار سپاه عمربنسعد به لشکر حسین! آن هم در جنگی که سرنوشت آن معلوم است. لشکر امام زلزده به یک سوار که به سوی آنها نزدیک میشود. همه کنجکاوانه نگاه میکنند ببینند کیست و چه میخواهد. جلوتر که میآید او را میبینند. سواری که رنگ از چهرهاش پریده و دست بر سر گذاشته و با چشمانی اشکبار میگوید: بار خدایا. بهسوی تو بازگشتهام. توبه مرا بپذیر که من رعب و وحشت در دل دوستان تو و فرزندان پیامبر افکندم...».
کتاب «شب آفتابی» اثر محسن نعماء در ۶۶ صفحه مصور به قیمت ۵۰ هزار تومان از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده است.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
ما جفَّتِ الدُّموعُ إلّا لقَسوَةِ القُلُوب وَ ما قَستِ القُلُوبُ إلّا لکَثرَةِ الذُّنوبِ.
-
زیارت، فرصت بهرهگیری از بهترین الگو
-
ما من أَحدٍ يتيهُ إِلاّ من ذِلَّةٍ يجِدُها فى نَفسهِ
-
چرا برای امام حسین(ع) گریه میکنم؟
-
3
-
داستان مصور حُر در کربلا منتشر شد
-
عوامل زمینهساز نهضت بزرگ عاشورا
-
عالِمی که مقتلخوانی را جایگزین روضهخوانی بیحساب و کتاب کرد
-
2