چند خیابان دورتر
رقیه توسلی
نزدیک خانهمان، چهار خیابان آن طرفتر، پارک داریم. یک بید و دو تا کاج قدبلند خوشگل تویش هست که من از دیدنشان سیر نمیشوم. دیروز بعدِ داروخانه با کیسه قرص و دوا یکراست رفتم پارک، تجدید روحیه. سر ظهر قشنگی بود. آفتاب تابستانی نداشت اما بلبل و جیرجیرک و هوای تمیز چرا تا دلت بخواهد.
زیر درخت بید نشستم، طبق معمول چشمهایم را بستم و با صدای جیرجیرک باور کردم که تابستان شده. اصلاً اعتقاد دارم این صدای خوب از گذشته میآید و مال خاطرات است و با آن باید پرت شد به بچگی. هنوز جاگیر نشدم که از صدای چلق چیلیق پلاستیک دارو، ترسیده چشم باز کردم. سلام میکند! خانمی که کیسه داروهایم را میچرخاند توی دستش! بسته پفیلا هم تعارف میکند. برنمیدارم و تشکر میکنم. برای پسرکش روی تاب دست تکان میدهد. با لهجه شیرینش میپرسد: «جوری؟ بخیری؟ قربان سرت. دیدم بر فرشی، گفتم بیایم پای هم گپ کنیم...». آن وقت خودش شرمنده میخندد.
آن قدر خونگرم رفتار میکند که من هم بیمقدمه اسمش را میپرسم. میگوید «قمر» و باز شروع میکند به حرف. از پارک و چمن و... میگوید. بعد از حالم میپرسد که چرا این اندازه دارو میخورم و تجویز میکند که دمیجات را امتحان کنم. گیاه بخورم. بروم عطاری. دلم بسوزد برای جوانیام. میگوید ایران را چقدر عاشق است. از پدر و مادرش و اینکه دو وطن دارد، از اولاد خُردش، از هنر دوخت و دوزش، از صاحبخانه زلالش که خواهرانه علاقهاش دارد و از زادگاه مادریاش کابل.
پسرکِ تابسوار که مادرش را صدا میکند، قمر افغانستانی پلاستیک دارو را پسام میدهد و مهربان میگوید: «عبدالله»، مَردَم، عطار است... به ما سر بزن ... دست خالی برنمیگردی جانکم.
قمر خانم که رفت و این جمله هی توی سرم ماند: مهربان باشید... مهربان مثل آبهای روان درههای پامیر و پنجشیر... مثل شیرینی لهجه هرات.
سنجاق
پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: دوستی و مهرورزی نیمی از دین است.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
فعالیتهای علمی و فرهنگی امام باقر (ع) در عرصه جهاد تبیین
-
جاذبه امام باقر (ع)
-
چند خیابان دورتر
-
ویژهبرنامههای شهادت امام محمدباقر (ع) در حرم مطهر رضوی
-
فیلسوفی که هواخواه مشروطه مشروعه بود
-
پژوهشی در هنجارپذیری حجاب دختران
-
جشنوارهای برای تقویت گفتمان رسانهای فرهنگ رضوی
-
عناصر مهم تربیت کودک در دیدگاه امام باقر (ع)
-
بشارتهای قرآن به وجود اقدس امام زمان (عج)