فاضلزاده، هممحلهای آیتالله در محله سرشور:
یکی از محسنات مسجد صدیقیها، نماز آقاسیدجواد بود
از اهالی محله سرشور مشهد و از مرتبطان بیت آیتالله سید جواد خامنهای است که سالها پشتسر ایشان در مسجد صدیقیها نماز خوانده است. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگو با علیرضا فاضلزاده درباره شخصیت آیتالله سید جواد خامنهای است که از منظرتان خواهد گذشت.
لطفاً ابتدا کمی از خودتان و فعالیتهایتان بگویید.
من علیرضا فاضلزاده، متولد 1328 هستم. مدرک تحصیلیام دیپلم مخابرات است و از سال1352 در مخابرات مشهد اپراتور اطلاعات118 بودم و سال1382 هم بازنشسته شدم. خانه ما از دوران کودکیمان در بازار قالیفروشها (بازار سرشور) بود و همسایه آیتالله سیدجواد خامنهای بودیم. چون بازار سرپوشیده بود و چراغهای پرنوری داشت، من و دوستانم از جمله آقای محمدرضا مقدمزاده شبهای امتحان در بازار درسهایمان را مطالعه میکردیم. گاهی پیش از اذان صبح میدیدیم آیتالله سیدجواد خامنهای برای نماز صبح به مسجد گوهرشاد مشرف میشوند. خیلی آهسته و با طمأنینه راه میرفتند. ایشان پس از خواندن نماز به زیارت میرفتند و پس از زیارت هم به خانه برمیگشتند. ما برگشتن ایشان را خیلی کم میدیدیم، چون پیش از آن به خانهمان میرفتیم.
من از سن هفت سالگی که مرحوم پدرم نذر کرده بود بین مأمومان گلاب بپاشم، ایشان را میشناختم. بعد هم با سیدحسن آقا که همسنمان بود، آشنا شدیم و پس از آن هم با حسن آقای خجسته که برادرخانم رهبر معظم انقلاب بودند مرتبط شدیم. رهبر معظم انقلاب یک ماه مبارک رمضان را در منزل پدرخانمشان آقای خجسته منبر میرفتند و ما در آنجا با ایشان بیشتر آشنا شدیم. یعنی از همان سن هفت هشت سالگی با این خاندان آشنا شدیم و حتی به خانهشان میرفتیم؛ حسن آقا خامنهای، پسر مرحوم سیدجوادآقا اتاقی داشتند که تقریباً مربوط به خودشان بود و وقتی ما میرفتیم، بریدههای جراید را که آن زمان طعن سیاسی هم داشت، دور اتاق میدیدیم.
این موضوع مربوط به زمانی است که آقاسیدجواد به مسجد صدیقیها میرفتند یا اینکه در مسجد گوهرشاد نماز میخواندند؟
نه، نماز صبح را در مسجد گوهرشاد میخواندند. ایشان نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را در مسجد ترکها معروف به مسجد صدیقیها برگزار میکردند. مسجدی قدیمی و باصفا بود؛ صحن حیاطی داشت و یک شبستان بزرگ. جمعیت بسیاری میآمد و اغلب اوقات، بهخصوص در ایام زمستان جا نبود که مستمعان پشت سر حاجآقا نماز بخوانند. بیشتر طلبههای جوان مدرسه علمیه سلیمانیه هم برای نماز جماعت ظهروعصر و مغرب و عشا میآمدند و پشت سر آیتالله سیدجواد خامنهای نماز میخواندند. آقایان اهل علم و علما را هم در مسجد میدیدم، بهخصوص هنگام نماز مغرب و عشا.
خود من هم بیشتر شبها میرفتم مسجد صدیقیها و آنجا نماز میخواندم. امیر طالبیان، پسر یکی از خادمان مسجد همسن و سال ما بود و بیشتر میرفتیم آنجا و طبق نذر پدرم، شبهای جمعه پشت سر مرحوم آقاسیدجواد به مردم گلاب میدادم. یکی از محسنات مسجد صدیقیها و نماز آقاسیدجواد، خلوص نیتی بود که در آن جاری بود. همه مأمومان و هر کسی که به این مسجد پا میگذاشت، واقعاً انگار رنج و غم دنیا را فراموش میکرد.
شیوه آقاسیدجواد در اقامه نماز و سلوکشان در ارتباط با مردم در مسجد چطور بود؟
به نظر من، ایشان خیلی نمیخواست موقع برگشت به خانه، کسی پشت سرش باشد. هر وقت ایشان را میدیدم که از مسجد بیرون میآید، تنها بود. مثلاً چند نفر پیشنمازهای مسجد گوهرشاد را مشایعت میکردند، ولی برای ایشان هیچگونه همراهی ندیدم. ایشان چند دقیقه پس از نماز مینشستند و اگر کسی کاری داشت یا طلبهها از لحاظ درسی یا مادی مشکلی داشتند، با ایشان در تماس بودند.
از این رفت و آمدهای آقاسیدجواد به مسجد خاطرهای دارید که برایمان نقل کنید؟
بله، یادم هست در همان روزهایی که برای نماز به مسجد میرفتند، یکی از تجار معروف آذریزبان قدیم مشهد که ورشکست شده بود، در همان اطراف خانهای گرفته بود و زندگی میکرد. خانهاش دیوار به دیوار خانه ما بود. جوری ورشکست شده بود که هیچی برایش نمانده بود و صفر شده بود. کارش به جایی رسیده بود که برای گذران زندگی، کنار خانهاش بساط کرده بود و جارو و بشقاب و وسایل مستعمل میفروخت. اغلب هم مشتری نداشت و کسی از او خرید نمیکرد. مرحوم آقاسیدجواد که آن تاجر را میشناخت، هروقت از کنارش رد میشد حتماً یک چیزی میخرید. حتی گاهی وقتها میدیدم آقاسیدجواد با ایشان مصافحه میکند و در حین مصافحه، مبلغی کف دست ایشان میگذارد. یکبار دیدم 10 تومان که آن موقع پول کمی نبود، در دستش گذاشت، طوری که اطرافیان متوجه نشوند. بعضی مواقع که مثلاً کالایی از او میخریدند، چند برابر قیمت کالا، پول میدادند و سعی میکردند در حد توان به آن تاجر کمک کنند.
زمانی که در مرکز اطلاعات 118 مشهد استخدام شدم، شب در میان از ساعت11شب تا 7صبح سر کار بودم. نیمه شب از شهرستانهای مختلف تماس میگرفتند و شماره منزل آیتالله خامنهای را میخواستند و بیشترشان هم لهجه ترکی داشتند. معمولاً این افراد برای سؤال شرعی و دینی شماره ایشان را میخواستند و من هم شماره ایشان را حفظ بودم و بلافاصله میدادم. هنوز هم آن شماره را حفظ هستم: ٢١٠۶٠، البته اول ٢ نداشت و بعدها این عدد دو به ابتدای شماره اضافه شد. آن زمان در طول روز تماس گرفتن بینشهری سخت بود، برای همین خیلیها نزدیک نماز صبح تماس میگرفتند تا راحتتر بتوانند خط را بگیرند. من مطمئن بودم ایشان حتماً برای نماز شب و اعمال مستحب بیدارند.
یعنی چه ساعتی تماس میگرفتند؟
بیشتر مراجعان ایشان از ساعت۳۰ دقیقه بامداد تا پیش از اذان صبح تماس میگرفتند. همان اول از لهجهشان میفهمیدم ترکزباناند. یکی میگفت من از مشکین شهر تلفن میکنم، یکی از مراغه تلفن میکرد، دیگری از خوی و همه با آقاسیدجواد کار داشتند. نخستین بار اسم شهر سلماس را در همین تماسها شنیدم که کسی تماس گرفت و شماره آقاسیدجواد را میخواست و گفت من از سلماس زنگ میزنم.
آیت الله سیدجواد را تا چه زمانی در مسجد ترکها میدیدید؟
ایشان را تقریباً تا پیش از خرابی مسجد میدیدم. حدود سال 1353 این مسجد خراب شد. پس از آن فقط وقتی میرفتیم خانه آیتالله سیدجواد خامنهای، ایشان را میدیدم.
شما به واسطه دوستی با حسن آقا وارد خانه آقاسیدجواد میشدید. چقدر به خانه ایشان آمدوشد داشتید و آیا طلبهها و افراد دیگری را هم میدیدید که به این خانه رفتوآمد کنند؟
منزل قبلی ایشان دو در داشت و ما از در داخل کوچه به اتاق حسن آقا میرفتیم که ارتباطی به حیاط نداشت و متوجه نمیشدیم تردد هست یا نیست. البته در مواقعی که ما میرفتیم، حاج آقا یا به حرم مشرف میشدند یا برای نماز مغرب و عشا به مسجد میرفتند.
نوع ارتباطتان با دیگر پسران آیت الله سیدجواد خامنهای چطور بود؟
سال1352 خاله من در تهران ساکن بودند. رفته بودم بازار تهران کتاب بخرم و آنجا آقاسیدهادی خامنهای را دیدم. گفت آقای فاضل فردا صبح جمعه بیا میدان ژاله، کوچه شکوفه. آنجا دعای ندبه است. من هم صبح رفتم آنجا و موقع آمدن یک بسته به من داد و گفت این را باز کن و بخوان و بعد دوباره ببند و به مادرم تحویل بده. داخلش دوتا کتاب بود؛ کتابها در حوزه روشنگری وضع موجود بودند.
ارتباط من با رهبر معظم انقلاب از سال1351 شکل گرفت. ایشان جلسهای داشتند و من، آقای خجسته، آقای محمدرضا مقدمزاده و آقای کاظم خورشیدی از ساعت 3 تا بعد از نماز مغرب و عشا آنجا تلمذ میکردیم. جلسه خصوصی بود و درباره اوضاع مملکت صحبت میکردند و بعد هم نماز میخواندیم. این جلسه روزهای جمعه از ساعت3 بعدازظهر تا بعد از نماز مغرب برگزار می شد. پس از آن هم ایشان در مسجد امام حسن(ع) برای نمازگزاران و جوانها که تعدادشان هم زیاد بود، منبر میرفتند و ما هم در خدمتشان بودیم.
خبرنگار: علیرضا فاضلزاده
برچسب ها :
ارسال دیدگاه