یک عاشقانه دنبالهدار
رقیه توسلی
تازه صحبتمان گل انداخته و رسیدهام به اینجا که قاضی درنهایت چه رأیی صادر کرد و درباره قانون تصرف مال غیر به همکارم چه گفته که میپرد وسط توضیح نیمهکارهام.
حرفم توی زمین و هوا معلق میماند انگار. تعجب میکنم از او. مثل همیشه نیست. تا جایی که شناختم اجازه میدهد گوشش مال شنیدن این پروندههاست و آدمِ پیگیرِ مسائل حقوقیست. اما امروز طور خاصی رفتار میکند.
با «ببخشید»ی سر و ته قضیه را جمع میکند و میگوید: «آجیجان! هوای بیست سی سال پیش افتاده توی سرم. داشتم تقویم روی میز ورق میزدم دیدم ای داد بیداد شهریورم تموم شد. ناخودآگاه صورت آقاجان خدابیامرز اومد جلو چشمم. یادت میاد اون وقتا هی منتظر بودیم بابا لب تر کنه. همه مرداد و شهریور صبر میکردیم اذن بده. لحظهشماری میکردیم بگه به امید خدا اوضاع جور شده میریم پابوس امام رضا. بعد قند توی دل ما آب میشد. چه آب شدنی! یادت میاد مامان به خانجان و خالهها و آقادایی خبر میداد که دست و پاشونُ جمع کنن و بار و بندیل ببندن. مام بس که توی پوست خودمون نمیگنجیدیم، هر روز آقا و مامانُ کلافه میکردیم پس کی راه میافتیم؟ چند روز میمونیم؟ بی شوخی دلم امروز برا صمیمیت اون موقعها تنگ شد. واسه جمع بودنامون. واسه زندایی، خاله، دایی، بچههاشون. دلم از اون تابستونای گرم و قشنگ خواست. از اون تابستونایی که میرفتیم زیارت. قسمت میشد بچسبیم به چادر مامان و دور ضریح بگردیم بین فوج فوج خانوم سفیدپوش و سیاهپوش.. غرق بشیم تو آینهکاری حرم و خنکی مرمرا و نور لوسترا...».
خواهرم که خداحافظی میکند یک لحظه زمان و مکان را گم میکنم... یا دلتنگی، مُسریست یا من موجود کمطاقتی هستم... بعد یکهو تقلاکنان از جا کنده میشوم و میدوم چند طرف... از طرفی آقا علی بن موسی الرضا را صدا میزنم و دلتنگ میروم سمت مشهد، از طرفی اشکهایم را بقچه میکنم برسم خدمت آقاجان... .
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
دولت برای تأمین زیرساختهای اساسی زائران در مشهد ورود کند
-
قدس رواق
-
سادهترین راه برای تقویت اخلاص
-
روشمند کردن سبک زندگی حسینی در اربعین
-
زیارت آخر صفر با کتاب
-
«سلمان فارسیِ» دوران ثامنالحجج(ع)
-
راهبرد جدید برای صیانت از موقوفات
-
اسناد نوسازی «هويزه» رونمایی شد
-
مشهد؛ خانه امام رضا(ع)
-
یک عاشقانه دنبالهدار