printlogo


چهره‌های علمی کشور درباره پدرانشان چه می‌گویند؟
تحقیقات نشان می‏دهد حضور پدر و كیفیت رابطه او با كودک، برای تشكیل خودپنداره، عملكرد شخصیت و رضایت كلی كودک از زندگی بسیار حائز اهمیت است. نگاهی به زندگی بزرگان علمی کشور ما نیز نتیجه این پژوهش‌ها را تأیید می‌کند.


در آستانه روز پدر سراغ برخی از پیشکسوتان جامعه علمی کشور رفتیم تا از نقش پدران آن‌ها در موفقیت‌هایشان بشنویم. 

پدرم الگوی زندگی من بود
داریوش فرهود، پدر علم ژنتیک ایران در توصیف پدر خود به ما می‌گوید: پدرم، عارف، بسیار با ایمان و تحصیلکرده ادبیات فارسی، ادبیات عرب و فقه بود. از چهار سالگی مثل یک فرد بزرگسال با من صحبت می‌کرد و احترام می‌گذاشت. اشعار بزرگان ادب فارسی را برایم می‌خواند و این آموزش‌ها موجب پرورش رشد اخلاقی من شده بود به‌طوری که در 13سالگی انشای خود را به سبک سعدی با نثر مسجع می‌نوشتم. 
اوایل کودکی، پدرم رئیس فرهنگ برخی از استان‌های جنوب کشور بود و پس از بازگشت به تهران مدیر چند دبیرستان و مدرس دانشگاه شد با این حال وقتی 12ساله بودم برای تصمیم‌گیری در مورد برخی مسائل با من مشورت می‌کرد، ضمن آنکه همه پرسش‌هایم را با ادب و احترام پاسخ می‌داد و از همان موقع رفتار و ادب ایشان به عنوان الگویی کامل در زندگی من شکل گرفت و تأثیر آن نه تنها در زندگی شخصی، بلکه در عملکرد شغلی و حرفه‌ای من هم متبلور شد. 
65سال پیش، در 19سالگی برای ادامه تحصیل به آلمان رفتم و چون از والدینم اهمیت خدمت به میهن را آموخته بودم پس از پایان تحصیل با وجود پیشنهادهای شغلی بسیار خوب، بازگشتم تا به وطنم خدمت کنم.

پدرم اصول زندگی سالم را به من آموخت
عبدالله شفیع‌آبادی، پدر مشاوره ایران نیز به ما می‌گوید: پدرم خیاط بود و به کسب روزی حلال بسیار اهمیت می‌داد. والدینم با اینکه سوادی در حد خواندن و نوشتن داشتند، بسیار متعهد، منظم و بااخلاق بودند و اهمیت زیادی به تربیت فرزندانشان می‌دادند و در حد امکانات خود برای زندگی ما تلاش کردند. این ویژگی‌های شخصیتی آن‌ها نقش مؤثری در شکل‌گیری شخصیت من، خواهران و برادرانم داشت و موجب شد همه ما افرادی پایبند به اصول اخلاقی، قانونمند، مسئولیت‌پذیر و متعهد پرورش یابیم.
از دوران کودکی از پدرم آموختم در زندگی برای تحقق خواسته‌هایم تلاش کنم تا بتوانم روی پای خودم بایستم. از وقتی دیپلم گرفتم تا دکترا که با کسب رتبه یک موفق به گرفتن بورسیه تحصیلی شدم و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم، با تکیه بر تلاش و کوشش خودم، حتی یک ریال هم هزینه نکردم. با این حال هرآنچه دارم را نتیجه کمک خداوند و زحمات والدینم می‌دانم. 

پدرم فرش‌های خانه‌مان را فروخت
مجید ابهری، رفتارشناس و استاد دانشگاه نیز که چند دهه متمادی در زمینه آسیب‌های اجتماعی پژوهش کرده به ما می‌گوید: پدرم همیشه از ما می‌خواست همسو با رشد تحصیلی و تجربی به فکر خدمت به نیازمندان نیز باشیم. او پزشکی ماهر بود و در هر ساعت از شبانه‌روز اگر بیماری مراجعه می‌کرد با مهربانی اقدام به درمانش می‌کرد. بیماران زیادی به او مراجعه می‌کردند، اما چون رشد اخلاقی را بر اندوخته‌های مالی ترجیح می‌داد، بیماران نیازمند را رایگان ویزیت می‌کرد به همین دلیل شرایط مالی خانوادگی ما قابل توجه نبود. 
به خاطر دارم در یکی از سال‌ها نزدیک نوروز پدر با عجله به خانه آمد و از مادرم خواست فرش یکی از اتاق‌ها را جمع کند و به ایشان بدهد. می‌گفت یکی از بیمارانش برای انجام عمل جراحی به پول نیاز دارد و چون پول کافی برای کمک به او ندارد می‌خواهد فرش خانه را بفروشد و به او بدهد. آن زمان این رفتار پدر برای من و دیگر اعضای خانواده خوشایند نبود به‌خصوص آنکه نزدیک عید هم بود. این خاطره همچنان در ذهنم نقش بسته است و هر وقت بیمار نیازمندی را می‌بینم به یاد آن رفتار انسانی پدرم به او کمک می‌کنم. 

پدرم به ورزش و تحصیل اهمیت می‌داد
مینو محرز، استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و عضو فرهنگستان علوم پزشکی ایران هم در توصیف پدر خود می‌گوید: پدرم ارتشی بود و علاوه بر توجه به اصول اخلاقی، به ورزش و تحصیل اهمیت زیادی می‌داد. با اینکه چهار خواهر و برادر بودیم، همیشه می‌دانست هر روز، هر یک از ما چه درس و یا چه امتحانی داریم. همواره مراقب بود ورزش کنیم و خوب درس بخوانیم و در همه مراحل زندگی از ما حمایت می‌کرد. حتی زمانی که من و همسرم رزیدنت بودیم و در خانه پدر و مادرم زندگی می‌کردیم، والدینم از علی که نخستین فرزند ما و نوزاد بود با عشق و علاقه نگهداری می‌کردند تا ما بتوانیم آسوده‌خاطر تحصیل کنیم. 

افتخار به ایران را از پدر آموختم 
امان‌اله قرائی مقدم، اسـتـاد دانـشـگـاه خــوارزمــی تـهـران، آسیب‌شناس و پژوهشگر اجتماعی نیز به ما می‌گوید: در سال‌های کودکی‌ام بیشتر پدر و مادرها سواد قرآنی داشتند؛ اما پدر من 6 کلاس درس خوانده بود و علاقه زیادی به تحصیل علم و ادب و کسب اخلاق و معنویات داشت. به خاطر دارم از وقتی چهارساله بودم شاهنامه‌خوانی یکی از برنامه‌های شبانه ایشان در جمع خانواده بود و تلاش می‌کرد از این طریق میهن‌دوستی و تعصب به سرزمین، آشنایی با میراث فرهنگی و معرفی اسطوره‌های بزرگ ایران‌زمین از جمله خیام، عطار، ابوریحان بیرونی، زکریای رازی و ابن‌سینا را به فرزندانش آموزش دهد. این رفتار پدرم موجب شد دربرابر وطنمان احساس مسئولیت کنیم. از پدرم آموختم ایرانی بودن و زندگی در ایران بسیار ارزشمند است و به همین دلیل زندگی در ایران را به زندگی در بهترین کشورهای دنیا ترجیح می‌دهم.

خبرنگار: اعظم طیرانی