جمعهبازار، بازار پررونق جمعههاست؛ دنیای شلوغِ خریدن و فروختن هر چیزی که بشود آن را خرید یا فروخت. جمعهها، زمین پرت افتاده ته «طبرسی شمالی»، مثل مردهای که برگشته به زندگی، ناگهان جان میگیرد و خون میدود در تن رخوت گرفتهاش. حتی اتوبوسهای بیآرتی که مسافرهایشان را میآورند تا پایانه طبرسی، جمعهها جان دیگری دارند.
آدمها از صبح زود، خودشان را میرسانند تا جای بهتری برای بساط کردن، گیرشان بیاید. دیر برسند، جای مرغوبی باقی نمانده است که خرت و پرتهایشان را پهن کنند. در جمعهبازار، جای مرغوب یعنی جایی که آفتابگیر باشد؛ حتی در زلّ تابستان هم، مردم چیزهایی که در آفتاب پهن شده است را بهتر میپسندند. جایی هم که بیشتر محل رفت و آمد باشد، جای مرغوبی است؛ میخواهد کنار دکه ساندویچی باشد یا روبهروی دستشوییها.
چند ردیفی که نزدیک در ورودی است در اختیار غرفهدارهاست؛ با لولههای آهنی و پارچههای زرد، غرفهها سر و شکلی دارند برای خودشان؛ باقی هر چه هست، به تصرف آدمهایی درمیآید که نمیخواهند آن قدرها هزینهای بکنند برای فروشگاه چند ساعتهشان.
جمعهبازار، چهره عریان اقتصاد است؛ بیهیچ تعارف و تکلفی، جهانی که برای سودا کردن خلق شده است، برای خریدن و فروختن و البته تماشا کردن. جمعهبازار، بازار پررونق تماشا هم هست. آدمهای بسیاری هستند که میخواهند ساعتهای رخوتناک روز تعطیلشان را در هیجان روبهرو شدن با آدمها و اتفاقها سپری کنند و کجا بهتر و شلوغتر از جمعهبازار.
قالیهای سه در پنج، لوازم پیکانهای قدیم، حرز ابودجانه، عکسهای آلن دلون، نگین شرف شمس، قاشق و چنگالهای لنگه به لنگه، جمعهبازار پر است از هر چیزی که آدمهای این ور شهر میخواهند؛ همانهایی که روی کاغذهای برنامه و بودجه، اسمشان آدمهای دهکهای پایین است؛ اینجا را درست کردهاند تا رونقی بدهد به زندگی همین آدمها؛ به اقتصاد درب و داغانشان. لابد برای همین هم اسمش را گذاشتهاند «جمعه بازار شهید شوشتری».