printlogo


در گفت‌وگوی قدس با عضو هیئت علمی دانشگاه علوم اسلامی رضوی تبیین شد
علوم وحیانی پیشران تحقق صلح واقعی
دهم نوامبر، برابر با 19 آبان ماه در تقویم تاریخ رسمی کشور به عنوان «روز جهانی علم در خدمت صلح و توسعه» نام‌گذاری شده است. به همین مناسبت با «دکتر محمدرضا  قائمی نیک»، دانش‌آموخته مقطع دکترای رشته جامعه‌شناسی، عضو هیئت علمی و استادیار دانشگاه علوم اسلامی رضوی در این زمینه گفت‌وگو کردیم.


​​​​​​​وی معتقد است مفاهیمی همچون صلح و توسعه و ارتباط سازنده علم با تحقق واقعی این مفاهیم، تنها از طریق عمل صحیح به آموزه‌های مکتب اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بدست می‌آید. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

 مواجهه اسلام ناب محمدی با مقوله علم و به‌کاربستن آموزه‌ها و دریافت‌های علمی، چگونه است؟
از یک نظر می‌توان علوم را به دو دسته «علم وحیانی» و «علوم انسانی» تقسیم‌بندی کرد. علم وحیانی، براساس آموزه‌ها و فرهنگ مذهب شیعه جعفری دوازده امامی(اثنی عشری) علمی است که از طرف خداوند متعال به شکل‌ها و روش‌های مختلف به پیامبران الهی که برگزیدگان پروردگار متعال هستند، از طریق نزول وحی داده شده؛ مثلاً به حضرت ابراهیم خلیل(ع)، حضرت داوود(ع)،  حضرت یوسف(ع)، حضرت عیسی مسیح(ع) و سایر انبیای الهی و در نهایت به پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمدمصطفی(ص) علوم وحیانی با روش‌ها و شکل‌های مختلف اعطا شده است. براساس شریعت اسلام و مذهب تشیع دوازده امامی، ما معتقدیم هیچ‌گونه خطا و اشتباه، شک و تردید و... درعلم وحیانی وجود ندارد. آنگاه پیامبران الهی به عنوان انسان‌های برگزیده خداوند که دارای  مقام عصمت و مصونیت از گناه و خطا و اشتباه هستند، آموزه‌های علم وحیانی را به عنوان علم خطاناپذیر و بدون اشتباه، در بین انسان‌ها و جوامع بشری بیان کرده و نشر می‌دهند.
اما نوع دیگر علم در این تقسیم‌بندی، «علوم انسانی» است. انسان‌ها در زندگی عادی و طبیعی خود، در برخورد و ارتباط با یکدیگر، طبیعت، کیهان و جهان، اشیا، پیرامون خود و... دریافت‌هایی دارند که این آموزه‌ها و دریافت‌ها را مکتوب یا منقول (نقل شده) کرده و نشر می‌دهند؛ این علوم را علوم انسانی می‌گویند. مثلاً نیوتن در اثر افتادن سیب از درخت به یک درکی می‌رسد و دریافت خود را مکتوب و تحت قانون و فرمول جاذبه زمین بیان می‌کند که در علم فیزیک کاربرد دارد یا ابوعلی سینا در پزشکی به واقعیاتی می‌رسد و سپس آزمایش و آزمون و خطا می‌کند و جایی که آزمایش‌هایش کمترین خطا و اشتباه را دارد، آن دریافت‌ها و واقعیات را با عنوان علم پزشکی یا علم طب قدیم بیان می‌کند و... .
علوم انسانی نسبت به علوم وحیانی ویژگی‌هایی دارد؛ به این معنی که چون انسان برخلاف پروردگار متعال، محدودیت‌ها و ناتوانی‌هایی دارد (مانند محدودیت‌های فیزیکی، محدودیت‌های سهو و فراموشی و...)، بنابراین علوم انسانی نیز خطاپذیر بوده و ایراد و اشکال در آن راه دارد و این خطا و اشتباه را یا همان انسان و شخص ارائه‌دهنده آن علوم در همان موقع متوجه می‌شود و یا انسان‌های دیگر در همان زمان و یا در زمان‌های آینده متوجه می‌شوند. 
حالا باید دید رابطه این دو نوع علم، یعنی علوم وحیانی و علوم انسانی چیست؟ آیا می‌توان هر یک از این علوم را حذف کرد؟ پاسخ این است هیچ کدام از این دو نوع علم را نمی‌توان حذف کرد. علوم وحیانی را که از سوی پروردگار متعال به پیامبران وحی شده به هیچ عنوان نمی‌توان حذف کرد. علوم انسانی را هم نمی‌توان حذف کرد زیرا انسان‌ها در این دنیا با همین علوم انسانی سروکار داشته و زندگی می‌کنند، یعنی درحال زندگی و مواجهه با علومی هستند که یافته‌ها و آموزه‌های آن را خودشان با امکانات و توانایی‌های موجود درک و دریافت می‌کنند.
 سازوکاری که برای ارتباط بین علوم وحیانی و علوم انسانی در تمدن اسلامی و در بین علمای دینی و اسلامی بیان شده، این است که علمای اسلامی علوم و دریافت‌های خود که به عنوان علوم انسانی مطرح است را به‌منظور تطابق و هماهنگ بودن بیشتر با علوم وحیانی، «اصلاح» می‌کردند. بنابراین جایگاه ممتاز و رفیع علوم وحیانی در نزد اسلام ناب محمدی و مذهب تشیع جعفری دوازده امامی کاملاً مشخص و مبرهن بوده و جای هیچ‌گونه بحثی ندارد. در مورد علوم انسانی نیز تا آنجا که با کلام  و دستورات خداوند و سخنان پیامبران و موازین و آموزه‌های علوم وحیانی از جمله علوم قرآنی در مقابله و تضاد نباشد، دین مبین اسلام و مذهب تشیع جعفری امامیه (دوازده امامی) این‌گونه علوم را قبول داشته و تأیید می‌کند و بلکه فراگیری آن را هم فریضه می‌داند. مثلاً یک نفر می‌خواهد علم مهندسی رایانه را فرا گیرد، این علم چون یک علم کاربردی است، اسلام فراگیری آن را بدون اشکال می‌داند، اما تأکید می‌کند براساس قانون و قاعده «نفی سبیل» که در قرآن کریم بیان شده، کاربرد این علم نباید در راستای ضرر به اسلام و تضعیف جامعه مسلمین و یا برای برپا کردن دامنه گناه و فساد، فتنه، آشوب و... باشد.

 ارتباط  و نقش علم در تحقق تمدن نوین اسلامی چیست؟
 در زمینه تمدن نوین اسلامی، یک مفهوم مورد توجه است؛ اینکه اعتقاد بر این است مسلمانان (و به‌ویژه شیعیان) می‌خواهند در حد مقدورات و امکانات و شرایط حاکم بر دنیا، اجرای احکام و مبانی اسلامی را تحقق ببخشند. براساس آموزه‌های ناب شیعه دوازده امامی، هم اکنون ما در دوره غیبت کبرای امام زمان(عج) به سر می‌بریم و مطابق سخنان بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی(ره)، برای زمینه‌سازی و آماده کردن شرایط ظهور حضرت ولی‌عصر(عج) جامعه اسلامی باید اقداماتی را انجام دهد که در رأس آن‌ها تلاش و همت برای تحقق تمدن نوین اسلامی است تا در سطح جهانی و بین‌المللی زمینه‌ساز ظهور حضرت مهدی موعود(عج) باشد. اگر این توضیح بیان شده را بپذیریم که تقریباً برداشت من از بیانات رهبر معظم انقلاب در زمینه تمدن نوین اسلامی هم همین است، آنگاه علم از اصول ، پایه‌ها و مُقوّمات این تمدن است، زیرا تمدن بدون علم، همچون شیرازه‌ای سست، آسیب‌پذیر و نامطمئن است که با کوچک‌ترین تلنگری ازهم می‌پاشد چرا که علم، قلمرو و محدوده علت و معلول‌ها و ضرورت‌هاست، پس این علم و دانش است که می‌تواند به هر تمدنی قوام و استحکام ببخشد. 

دین مبین اسلام چگونه علم را در خدمت صلح و پیشرفت واقعی جامعه قرار می‌دهد؟
در پاسخ به این پرسش ابتدا باید به این موضوع اشاره کنیم که متضاد و مخالف مفاهیم «صلح و توسعه و پیشرفت»، مفاهیمی همچون «جنگ، خشونت و عقب‌ماندگی» است. براساس تعالیم و آموزه‌های مشترک همه ادیان اصیل ابراهیمی (البته آموزه‌هایی که دچار تحریف و دگرگونی از اصالت راستین خود نشده‌اند) سرمنشأ و ریشه همه خشونت‌ها و جنگ‌ها، نیروهای شیطانی هستند که در اسلام و آیات قرآن نیز به این موضوع اشاره شده است. آنجا که در قرآن (آیه 82 سوره ص) آمده ابلیس  قسم خورد انسان‌ها را گمراه (به‌جز بندگان بااخلاص) و از مسیر مستقیم صلح در این عالم دور کند. اینجا همان جایگاهی است که شیطان در مقابل اراده پروردگار متعال، استکبار ورزید و طغیان کرد. بنابراین ریشه جنگ، خشونت و طغیان در مقابل خداوند متعال، در مقابل پیامبران الهی، در مقابل مؤمنان و انسان‌های راستین و برگزیده و بااخلاص، در مقابل طبیعت و جهان و... همه و همه ریشه استکباری دارد. چون خداوند متعال منشأ خیر، خوبی و نیکی مطلق و محض است، یعنی منشأ همه خوبی‌ها، پاکی‌ها، خیرات و... خدای متعال است، بنابراین هیچ وقت پروردگارعالم، تولید شر، خشونت، بدی، آفت و... نمی‌کند. در قرآن کریم هم به وضوح بیان شده همه خوبی‌ها و نیکی‌ها از سوی خدای متعال و همه مصیبت‌ها، بدی‌ها، مشکلات و گرفتاری‌ها از سوی انسان‌هاست. (آیه79، سوره نساء) 
پس به دلایل مختلف ازجمله غفلت از یاد خداوند متعال و اطاعت نکردن از دستورات و هدایت‌های پیامبران، جهل و غفلت، خشم و غضب نابجا، هوا و هوس‌های نفسانی،  منویات و افکار نادرست، وسوسه‌های شیطانی، تحریکات افراد گنهکار و خلافکار، محیط نامناسب و مستعد گناه و بدی و... انسان‌های گوناگون ممکن است در جایگاه‌ها و مقاطع مختلف زندگی، استکبار ورزیده و طغیان کنند.
 این موارد بیان شده، منشأ جنگ‌ها و خشونت‌ها به شمار می‌روند. در نظریه «توماس هابز»، فیلسوف انگلیسی قرن 17 و18 میلادی و در توضیح وضعیت انسان، ذکر شده: «انسان، گرگِ انسان است». در این نظریه به کدام انسان اشاره شده است؟ به انسانی که تحت تربیت و هدایت راستین تعالیم و آموزه‌های انبیای الهی قرار نگرفته و هدایت نشده و در نتیجه استکبار ورزیده و طغیان کرده است. 
در همین نظریه آمده برای کنترل و مهار این‌گونه انسان‌ها باید برخی قوانین و قراردادهای اجتماعی تنظیم شود تا جلو تجاوز، خشونت، ظلم و جنگ آن‌ها را بگیرد و آنان را مهار و کنترل کند.
بنابراین اگر انسان در مسیر تعالیم راستین الهی و زیرنظر انبیای منتخب پروردگار متعال هدایت و تربیت شود، در این دنیا سعادتمندانه زندگی می‌کند و در جهان آخرت و در روز محشر هم رستگار و عاقبت بخیر می‌شود، اما اگر در مقابل اراده خدای متعال و تعالیم پیامبران الهی استکبار ورزد و طغیان کند، آنگاه جنگ، تعدی، خشونت، ظلم، فتنه، درگیری و...  در دنیا به وقوع می‌پیوندد. پس ریشه جنگ، تعدی و تجاوز، استکبارورزی و برخوردار نبودن از هدایت الهی، تسلیم نشدن در مقابل دستورات خداوند متعال و نپذیرفتن تعالیم انبیاست. دلیل این سخن این است که مطابق آموزه‌های دینی و الهی، خداوند پس از خلقت انسان همه اسباب، امکانات و زمینه‌های هدایت، رستگاری و تربیت صحیح او را نیزفراهم کرده است. این انسان‌ها هستند که به خاطر موارد بیان شده یعنی جهل و غفلت، خشم و غضب نابجا، هوا وهوس‌های نفسانی، منویات نادرست و... از آنچه خدای متعال برای آن‌ها مقدر کرده، زیاده‌خواهی و افزون‌طلبی می‌کنند. بنابراین در طول تاریخ قابیل مقابل هابیل، نمرود مقابل ابراهیم(ع)، فرعون مقابل موسی(ع)، ابوجهل، ابوسفیان و ابولهب مقابل پیامبر گرامی اسلام(ص) و... قرار  می‌گیرند و یا بر اساس فرمایش معتبر از امام جعفر صادق(ع)، «جنود جهل» مقابل «جنود عقل» قرار می‌گیرند. بنابراین منشأ خشونت و جنگ، اطاعت و تسلیم نبودن در مقابل هدایت پیامبران است و تمامی هدایت‌ها و تربیت‌های صورت گرفته از سوی پیامبران الهی در طول تاریخ بشریت برای این است که همه این جنگ‌ها، خشونت‌ها، ظلم‌ها،  فتنه‌ها و... به پایان رسیده و انسان‌ها به صلح واقعی که خدای متعال مقدر کرده برسند. پس صلح واقعی بدون هدایت پیامبران الهی که پیام راستین خدای متعال و پروردگار جهان را به انسان‌ها ابلاغ می‌کنند، محقق نمی‌شود. در اینجاست که برای تحقق صلح حقیقی، نیاز انسان‌ها به «علوم وحیانی» که در پرسش‌های قبلی توضیح داده شد، کاملاً مشخص و واضح احساس می‌شود.

خبرنگار: محمدحسین مروج کاشانی