ما در ازدواج به برخی مسائل بیتوجهی میکنیم. ازدواج و کفویت یک مسئله دوسویه است. مثلاً خانمی میگوید آقایی به خواستگاری من آمده که اهل نماز شب است آیا با او ازدواج کنم؟ امکان ندارد که شما بتوانید برای فردی که نمیشناسید کفش بخرید. در ازدواج به این مسئله توجهی نمیشود که ما باید پیش از انتخاب همسر، هدفمان را مشخص کنیم.
از جوانان سؤال کردیم دلخوشی شما در زندگی چیست ؟ دلخوشی یعنی هدف شما در زندگی چیست که به خاطر آن نفس میکشید؟ مسئله دیگر اینکه مدیریت زندگی باید طوری باشد که به آن دلخوشی یا هدف برسید. خیلی از جوانان تا به حال به این مسئله فکر نکردهاند و این هدف را ندارند. وقتی من هدف خودم را در زندگی مشخص نکردهام نتیجهاش این میشود که شخصیت باثباتی ندارم.
من باید کسی را به عنوان همسر انتخاب کنم که او هم دنبال همان چیزی بگردد که من میگردم. اگر زن و شوهر در اهداف با هم مشترک نباشند چطور میتوانند زندگی آرامی داشته باشند؟
در مرحله بعد براساس شناختی که از خودمان پیدا کردیم باید معیارهایی را برای ازدواج در نظر بگیریم. ما معیارهای درجه یک و دو داریم. مثلاً معیار درجه یک این است که بر اساس شناخت از خودم و اهدافی که دارم میدانم که اگر یکی از آنها در طرف مقابل من نباشد با او احساس خوشبختی نمیکنم. مثلاً پسری به شدت به حجاب معتقد است و میخواهد همسرش حجاب شرعی را رعایت کند. حالا محبت دخترخانمی به دلش افتاده که این معیار را ندارد. اگر حجاب در معیارهای درجه یک این پسر باشد این ازدواج به صلاح این آقاپسر نیست زیرا هیچ وقت گمان نمیکرده با فردی ازدواج کند که بدحجاب باشد. پس این آقا نمیتواند با شناختی که از خودش دارد با این خانم زندگی کند. پس نباید از معیارهای درجه یک کوتاه آمد. اگر شما به دخترخانمی بگویید که آقای دکتری است که خیلی پولدار است ولی معتاد است. دختر خانم میگوید که ملاک من این است که همسرم معتاد نباشد. این معیار درجه یک است. البته معیارهای درجه یک افراد با هم فرق میکند. اگر خودتان را شناختهاید معیارهایتان را بر اساس هدف و مسیری که در زندگی انتخاب کردهاید تعیین کنید. معیارهای درجه دو هم معیارهای ترجیحی است یعنی اگر بود خوب است ولی اگر نبود، اشکالی ندارد. پس اگر ما در معیارهای درجه یک با طرفمان مشکلی نداشتیم میگوییم کفویت وجود دارد.