printlogo


نگاهی به زندگی و زمانه «حاج حیدر رحیم‌پور ازغدی»
انقلابیِ مصلحت ستیز
یکی از چهار ستون و پایه مبارزات انقلابی در خطه خراسان، یار دیرین رهبر انقلاب بود و با اغلب اندیشمندان هم‌دوره خودش از شریعتی بگیرید تا علامه حکیمی نشست و برخاست و رفاقت داشت.


​​​​​​​نه برای معرفی کردنش، بلکه برای یاد کردن از «حاج حیدر» چیزی که خلاصه‌تر و گویا‌تر از این عبارت باشد، پیدا نکردم: « انقلابی و عدالت‌خواهی که بنده مصلحت نبود». یکی از چهار ستون و پایه مبارزات انقلابی در خطه خراسان، یار دیرین رهبر انقلاب بود و با اغلب اندیشمندان هم‌دوره خودش از شریعتی بگیرید تا علامه حکیمی نشست و برخاست و رفاقت داشت. سرِپرشور، رک‌گویی‌های خاص و در افتادنش با ریا و تزویر فقط مربوط به دوره جوانی نبود. « حاج حیدر» این روحیات و ویژگی‌ها را مثل  سیاق و سبک زندگی پاک و سالمش، تا دهه نهم حیات حفظ کرده بود. کهولت سن، فقط ویلچر‌نشین و زمینگیرش کرده بود، اما روحیات انقلابی و عدالت‌خواهی‌اش را چیزی نمی‌توانست زمین بزند یا زمینگیر کند.

با کتاب‌خوانی شروع شد
سال 1311 در مشهد به دنیا آمد اما آبا و اجدادش تا هفت پشت، آن طور که خودش گفته بود در کوهپایه‌های اطراف مشهد یعنی « ازغد» زندگی کرده بودند. علاقه به کُشتی گرفتن را شاید از عمویش «حاج ملامحمد ابراهیم خادم» به ارث برده بود و سرپرشوری را که داشت، از پشتِ هفتم خانواده که می گویند ناگهان سروکله‌اش در ازغد پیدا شده و بعدها معلوم شده بود که تبعیدی حکومت از بیهق به گرجستان یا برعکس بوده، زمانی از تبعیدگاه خودگریخته و در کوهپایه ازغد مخفی شده  و ... . 
کتاب‌خوانی و قلم به دست شدنش هم که نتیجه زندگی در خانواده‌ای است که قرآن و دیوان حافظ و سعدی از دستشان نمی‌افتاد. خانواده مادری‌اش هم همه از عطارهای مشهدی بودند و در روزگاری که آدم باسواد حکم کیمیا را داشت، اغلب  حداقل خواندن و نوشتن می‌دانستند.
با همه علاقه‌اش به ورزش و همچنین با وجود کار کردن در بازار، علاقه بیش از حد پدر به کتاب و کتاب‌خوانی، حیدر نوجوان را هم به  کتاب علاقه‌مند می‌کند. خودش البته چند سال پیش گفته بود: «پدرم کتابخوان حرفه‌ای بود و ما از همان ابتدا جذب کتاب‌خوانی می‌شدیم. می‌توانم بگویم در 17 سالگی، داستان ایرانی یا کتاب رمان ترجمه شده‌ای نبود که کتاب‌فروشی‌های مشهد، کرایه دهند یا در کتابخانه آستان قدس باشد و من نخوانده باشم... البته فقر شدید آثاردینی به زبان فارسی روان در آن دوران وجود داشت... خود من در نوجوانی ابتدا به وسیله کتب ترجمه شده غربی یا عربی و به‌ویژه مصری، از قبیل کتب جرجی زیدان، الکسیس کارل، شیخ محمد عبده و... با مفاهیم دینی و اسلامی، آشنا شدم و می‌توانم بگویم حداقل من با کتب دینی چندانی که برای یک نوجوان «عربی ندان»، قابل مطالعه باشد، آشنایی نداشتم و اصولاً تألیفات فارسی روان که معرف اسلام باشد، در کار نبود».

از گاندی بهترشو
دوره 6 ساله ابتدایی را در مدارس نظام جدید خواند و می‌گویند پس از این دوره پدرش او را به مدارس علمیه فرستاد. حاج حیدر در واقع از جمله حوزه رفته‌ها و حوزوی خوان‌هایی بود که هیچ‌وقت ملبس به لباس روحانیت نشد. خاطراتش را که مرور کنیم ، خیلی به نظر نمی رسد صرفاً با اصرار پدر قید مدارس نظام جدید را زده و از مدارس علمیه سردرآورده باشد. چه اینکه بعدها این تغییر رویه تحصیلی و رفتنش به حوزه علمیه را از الطاف الهی نسبت به خودش دانسته بود. یعنی اینکه ماجرا، حتی اتفاقی هم نبود که بگوییم دست روزگار او را به این سمت هل داده است. در آغاز جوانی وقتی داشت برای ورود به 18 سالگی آماده می‌شد، هم درگیر کار کردن در بازار بود و هم کُشتی گرفتن. در خراسان بزرگ، پشت همه رقیبان را به خاک رسانده بود و به عنوان نماینده استان به تهران رفته بود تا در خروس وزن برای مسابقات انتخابی المپیک کشتی بگیرد. پیش از شروع پیکارها ابتدا مدعیان پهلوانی کشور کشتی می‌گرفتند. حاجی گلکار، پهلوان اول کشور از مشهد  در سه دوره قبل، آن روز روی تشک می‌آید و بدجور زمین می‌خورد و عنوان پهلوانی را از دست می‌دهد. همزمان خبر ترور گاندی، رهبر هندوستان نیز به اردوی مسابقات می‌رسد. این دو واقعه هرچند کوچک‌ترین ربطی به هم ندارند و به‌خصوص خبر دوم اصلاً نباید برای یک کشتی‌گیر مهم باشد اما بهانه‌ای می‌شود که حاج حیدر، ناگهان مسابقات و کشتی گرفتن را رها کند و به مشهد برگردد: « ...چنان تکان خوردم که حتی صبر نکردم تا حریفان خود را بشناسم ... همان روز بدون هیچ اطلاع به همسفران، ساک خود را برداشته به مشهد برگشتم ... پیش از خانه بلافاصله به مهدیه مرحوم حاجی عابدزاده رفتم... گفتم می‌خواهم مثل گاندی، یک روحانی سیاسی باشم. چه کنم؟! مرحوم حاجی مرا نشاند و گفت از گاندی بهتر شو... همین امروز یک جامع‌المقدمات بخر و فردا چهار عصر اینجا باش...».
 
رفقای شش‌دانگ
در همین دوره و سال‌های بعد، رفقای خوبی هم پیدا کرد؛ یک نمونه اش علامه محمدرضا حکیمی که اغلب پس از جلسات درس ادبیات عرب در مدرسه «میرزا جعفر»، می‌نشستند و با هم مباحثه می‌کردند و لابد فکر و خیالشان می‌رفت به سمت و سوی افکار انقلابی و عدالت‌خواهانه.
رفاقت‌هایی هم که حاج حیدر با دیگران به هم می‌زد بر اساس همان تفکر  و روحیات انقلابی‌گری و عدالت‌خواهی بود. آدم‌هایی را دوست داشت که اهل صراحت باشند و به قول معروف حقیقت را فدای مصلحت نکنند. آشنایی‌اش با رهبر انقلاب درهمین حوزه شکل گرفت و خیلی زود حاج حیدر ۲۵ ساله و خامنه‌ای ۱۸ ساله به رفاقتی ریشه‌دار رسیدند. رفاقتی که سبب شد در دوران بیماری و خانه‌نشینی حاج حیدر، رهبر انقلاب شخصاً به دیدارش بروند.
معلوم است که حقیقت‌جویی و عدالت‌خواهی او را به عرصه سیاست هم می‌کشید.  ۱۸ ساله بود که نهضت ملی شدن نفت آغاز شد و حاج‌حیدر هم به آن پیوست. در همه نشست‌های هواداران ملی شدن نفت، شرکت و اعلامیه‌های دکترمصدق و آیت الله کاشانی را بین مردم پخش می‌کرد. در آن دوره کمتر  اجتماع و محفلی بود که حاج حیدر در آن حاضرنباشد و در مباحثه نکوشد. 
هم به جلسات استاد محمدتقی شریعتی می‌رفت، هم در محافل قرآنی حاجی عابدزاده حاضر بود و هم سری به نشست‌های احزاب غیرمذهبی می زد. به قول خودش همه جا می‌رفت تا بیشتر یاد بگیرد و بداند.
در دوران اوج‌گیری انقلاب اسلامی و سال‌های پس از پیروزی هم نه تنها خودش، بلکه خانه و خانواده را وقف انقلاب کرد. همسرش(فاطمه فکور یحیایی) در زمره بانوان انقلابی و فعال مشهد بود. خانه شان را هم که کرده بودند کانون تکثیر و انتشار اعلامیه های امام (ره).
هر ماجرا و حادثه انقلابی در آن سال‌ها، یک سرش به خانه حاج حیدر می‌رسید. با این همه حاج حیدر پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عنوان و پستی را قبول نکرد. پیشنهاد مناصبی مانند دادستانی و قضاوت را هم نپذیرفت و ترجیح داد به باغداری و کشاورزی‌اش مشغول باشد و امرار معاش کند و یک انقلابی باقی بماند. می‌گویند این اخلاق دوران طلبگی اش هم بود؛ چون هیچ‌وقت از شهریه حوزه علمیه استفاده نکرد.

خبرنگار: مجید تربت زاده