نگاهی به پیشینه تاریخی 200 ساله انگلیس در ایران
کشتار، چپاول، قحطی و دیگر هیچ!
آنتونی جنکینسون، نخستین انگلیسیای بود که در حدود سال940ش، به نمایندگی از کمپانی «مسکووی» یک شرکت انگلیسی که توسط «ریچارد چانسلر» در شهر مسکو و در دوره حکومت ایوان مخوف در روسیه تأسیس شد، به ایران آمد.
لابد شنیدهاید که شاهتهماسب یکم صفوی به او گفت: «ما را نیازی به تجارت با کفّار نیست» و حتی پس از خروج جنکینسون، یکی از فراشان قصر شاه صفوی پشت سر وی راه میرفت و مسیر را برای تطهیر، خاکمال میکرد. اما واقعیت آن است که انگلیسیها، به ایران نیامده بودند که بروند! آنها میخواستند با استفاده از سیاستهای استعماری، هم زیر پای رقبایی مانند هلند، اسپانیا و پرتغال را در خلیجفارس خالی کنند و هم جایگزین مستبد آنها در خلیجفارس و گستره پُر سود خاورمیانه شوند؛ اینگونه بود که قصه ما و استعمار انگلیس آغاز شد.
امروز 12 شهریورماه، سالروز شهادت رئیسعلی دلواری و روز ملی مبارزه با استعمار انگلیس است.
برای کسانی که در دوران پرشکوه انقلاب اسلامی به دنیا آمدهاند، شاید استعمار در معنا و مفهوم واقعیاش خیلی شناخته شده نباشد و آن را قالبی بدانند برای یک دوره تاریخی و البته مربوط به گذشته. اما آنچه اهمیت دارد، دانستن سوابق است؛ به قول ملکالشعرای بهار «گذشته پایه و بنیان حال و آینده است». نسل امروز باید بداند که انگلیس، همین کشوری که امروز نوچه آمریکاست، با سیاستهای استعماریاش چه مقدار تحقیر و نکبت را به سرزمین کهنسال و دیرپای ما تحمیل کرده است. این متن مختصر، فقط گزارشی است اجمالی از بیش از حدود 200 سال دخالت و گاه یکهتازی انگلیسیها در ایرانِ ما.
آپارتاید انگلیسی در ایران
دوران چپاول انگلیسیها در صنعت نفت ایران را هرگز دستکم نگیرید؛ آنها فقط ثروت ملی ما را غارت نمیکردند؛ بلکه رفتارشان با ایرانیها، مصداق آپارتاید و نژادپرستی محض بود. مأموران سازمان اطلاعاتی انگلیس، ام.آی.6 در گزارشهای خود به لندن، دائم هشدار میدادند که صبر ایرانیها از برخورد وحشیانه مسئولان شرکت نفت بریتانیا، رو به اتمام است و هر آن امکان دارد قیامی گسترده علیه سلطه انگلیس در جنوب ایران آغاز شود. یرواند آبراهامیان در کتاب «کودتا»، به نقل از مأموران امنیتی انگلیس، گزارشی تکاندهنده نقل میکند و مینویسد: «یک شایعه پخش شده بود مبنی بر اینکه در مناطق مربوط به انگلیسیها، تابلوهای هشداردهندهای با عنوان «ورود سگ و ایرانیان ممنوع» دیده میشود.
در [سال] 1328، گروهی از کارکنان بریتانیایی در نامهای محرمانه به وزارت خارجه از این موضوع شکایت کردند که مدیریت شرکت، دیدگاههای نژادپرستانه دارد، در مورد مسکن تبعیض قائل میشود و در 15 سال گذشته، تنها شمار اندکی از ایرانیان را استخدام کرده، در حالی که شمار کارکنان اروپایی خود را به دو برابر رسانده است». آبراهامیان سپس بدون پروا تصریح میکند: «با در نظر گرفتن نگرش بریتانیاییها نسبت به ایرانیانی که گویا با آنها همتراز بودند، سخت نیست که دیدگاه آنها نسبت به کارگران را تصور کنیم، یعنی 50 هزار نفر حقوقبگیری که در ارتباط روزمره با آنان قرار داشتند. انگار آنها متعلق به نژاد دیگری بودند؛ نژاد «کاکاسیاها» و «شپشوها». به گفته یکی از انگلیسیها، تنها راه مدیریت و کنترل آنان، تشر زدن و ارعاب بود».
قتلعام روزی 7هزارو300 ایرانی
لابد درباره قحطی بزرگ چیزهایی شنیدهاید. بریتانیا در دوران جنگ جهانی اول، فقط برای جلوگیری از نفوذ جبهه متحدین، شامل آلمان و عثمانی به ایران، به شکلی هدفمند کالاهای اساسی بهویژه گندم را نایاب کرد. به این ترتیب، در حالی که بینالنهرین، هند و برخی از نقاط ایران، از نظر تولید غلات و گندم کاملاً شرایط خوبی داشتند، ایران مرکزی و جنوبی با گرسنگی هولناکی دست و پنجه نرم میکرد؛ 8میلیون نفر از 16میلیون نفر جمعیت ایران، تنها طی سه سال بر اثر این هولوکاست آشکار از بین رفتند؛ یعنی تقریباً روزی 7هزار و 300 ایرانی! جالب است که این جنایت بزرگ در حق ملت ما، تا سالها فاش نشد و در قرن21، پروفسور قلی مجد با استفاده از منابع و اسناد وزارت خارجه آمریکا، آن را افشا کرد. مجموعه این تحقیقات در کتاب «قحطی بزرگ» ترجمه شده و در دسترس همه کسانی است که بخواهند درباره این نسلکشی فراموش شده، اطلاعاتی داشته باشند.
تقسیم و غارت ایران
برخی مشروطهخواهان خوشباور، فکر میکردند انگلیس حامی آنهاست و دیگهای پلو سفارت در زمان انقلاب مشروطه، برای حمایت از مردم ایران برپا شده است؛ اما زهی خیال باطل! انگلیسیها فقط به دنبال زدن زیرآب روسیه تزاری در ایران بودند که به دلیل قرارداد ترکمانچای، نفوذی گسترده در دربار قاجار داشت؛ اما وقتی خطر آلمانها در سالهای نزدیک به جنگ جهانی اول زیاد شد، کاملاً بیخیال مشروطهخواهان شدند و با مأموران تزار سرِ یک میز نشستند و قرارداد 1907 را امضا کردند؛ قراردادی که به دعوای روس و انگلیس در آسیا و خاورمیانه خاتمه میداد و سبب میشد تمرکز بیشتری روی اروپا و اتفاقات آن داشته باشند. بر اساس این تقسیمبندی، بدون اینکه حتی مجلس و دولت ایران خبر داشته باشند، جنوب کشور ما سهم انگلیسیها شد و سربازان آنها، زمام امور را در این منطقه بدست گرفتند و نیرویی وابسته به نام «پلیس جنوب» تأسیس کردند.
روزگار سیاه ایرانیان، پس از کودتای سیاه
این تهاجم رسمی به مشروطیت، تنها در قضیه قرارداد 1907 اتفاق نیفتاد؛ در سوم اسفند سال 1299، سیدضیاءالدین طباطبایی یزدی با همکاری رضاخان میرپنج، کودتایی را در ایران ترتیب داد که به یکباره، تمام میراث مشروطیت را بر باد داد؛ آن هم درست در شرایطی که امیدهایی برای احیای حکومت قانون در حال شکلگیری بود. انگلیسیها با روی کار آوردن رضاخان، با یک تیر دو نشان زدند؛ هم برای همیشه رقیب دیرینه خود، روسیه را از میدان رقابت سرزمین زرخیز ایران بیرون راندند و هم دیگر ناچار نبودند هزینههای نگهداری نیروهای نظامی را برای حفظ منافع خودشان در جنوب ایران بپردازند. رضاخان بدون تردید، بهترین مأمور حفظ این منافع بود و با قدرت نظامیای که در اختیار داشت، دست به سرکوب هر قیام یا اقدامی میزد که ممکن بود منافع انگلیس را به خطر بیندازد. سرکوب وحشیانه قیام کارگران ایرانی نفت جنوب در سال 1308 و کوچ دادن اجباری عشایر برای جلوگیری از مخالفتهای آنها به تجاوزکاری انگلیس، نمونههایی از این خوشخدمتی است. غلامرضا مصور رحمانی، سرهنگ نیروی هوایی دوره پهلوی، در خاطراتش با عنوان «کهنهسرباز»، به ماجرای کوچ اجباری عشایر اشاره میکند و مینویسد: «دستور داده شد افراد باقی مانده [عشایر] لُر که بیشتر پیرمردان، زنان و بچهها بودند، در اسرع وقت، پیاده و با احشامشان، از پیشکوه به خراسان رانده شوند و در آنجا ساکن گردند... سپهبد رزمآرا میگفت: اینها معمولاً پیاده بودند، از پیرمردان ضعیف گرفته تا زنان باردار و بچههای 4-3 ساله و کودک نوزاد. اگر میخواستیم به پای ضعیفترین آنها حرکت کنیم، زمان مسافرت، سر به قیامت میزد و با دستورالعمل «اسرع وقت» [رضاشاه] سازگار نبود. ناچار حد وسطی اختیار شد، قریب 25 تا 30 کیلومتر در روز که طی آن، در مسیر خرمآباد به خراسان، تعداد بسیاری از پیرمردان، زنان، به خصوص زنان باردار و بچههای کوچک تلف شدند و صدی نود احشام از بین رفتند. وقتی رزمآرا با پرسش دانشجویان دانشگاه جنگ مبنی بر اینکه «مگر اینها ایرانی نبودند» یا «چرا اینها را با اتومبیل حرکت ندادید؟» روبه رو شد، پاسخ داد: «وظیفه مجری، اجرای دستور مقامات بالاست با حسن نیت[!]، و من به شما نصیحت میکنم، در آن باب همینطور فکر و عمل کنید که من کردم!»
خبرنگار: محمدحسین نیکبخت